سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از سجده گاه عشق تا وادی ظهور
Slide 1 Slide 2

از این به بعد با مطالبی با عنوان مواظب باش نخندی . . در خدمتتون هستم که این مطالب ما رو با حال و هوای جبهه و شوخی ها و خاطراتش پیوند میده درسته ما اون زمون نبودیم اما اینطور مطالب میتونه ما رو یکم با اون حال و هوا آشنا بکنه مطالب اکثرا از خاطرات جالب و شوخی های رزمنده ها انتخاب شده اگه شما هم مطلب یا مطالبی از شوخی ها و لطایف جبهه داریید برای ماارسال کنید

زیر آتش و گلوله و خون ، در بحبوحه جنگ ، جایی که ترس معنا پیدا می کند . آنجا اگر خندیدی و خنداندی وسعت روحت را ، آرامش وجودت را به نمایش می گذاری  .رزمندگان ما در جبهه ها این آرامش را برای همیشه به نمایش گذاشته اند و ما اکنون می خوانیم از لحظات شاد آن روزگار و، می خندیدم به یاد آن دوران و امیدواریم از این آرامش سرمشق گیریم تا بجنگیم در این میدان جنگ نرم .

 

لبخندهای خاکی

 

 
 

  





      

نزدیکیهای بهمن سال 64 ، رزمندگان در تکاپوی یک عملیات بزرگ بودند. خیلی هاشون پیش من آمدند تا براشون وصیت نامه بنویسم. چیزایی را می گفتند که دل آدم می لرزید: (قدم به مسیری می نهم که پل های آن را اجساد برادرانم ساخته اند. می روم تا قطعه ای از یکی از این پل ها شوم) و یا: ( با کاروانی همسفری را آغاز کردم که فریاد، صفت حیاتی آنان است و نیستند اگر آسودگی اختیار کنند. توصیه ای ندارم جز از دست ندادن این صفت حیاتی) و....
ولی جالب بود ،یکی از رزمندگان، تمایلی به وصیت نامه نوشتن نداشت. بعدها در یادداشت هایش خواندم : من وصیت نامه نخواهم نوشت، می ترسم در آن، حرفهایی بزنم که باعث شود در جامعه مرا قهرمان به حساب آورند و من ، اجر از کسی جز خدا نمی خواهم.