عوامل فتنه (درونی و بیرونی)
1- هوای نفس، عامل فتنه‌‌های درونی

فتنه‌ها گاهی درونی است. از درون است. گاهی از بیرون است. فتنه‌های درونی، گاهی از هوای نفس است. گاهی از وسوسه است. وسوسه شیطان. فرق بین هوای نفس و وسوسه شیطان این است که قرآن راجع به هوای نفس می‌گوید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (یوسف/53) یعنی نفس آدم را به کار خلاف امر می‌کند. هوس‌ها آدم را به فساد می‌کشد. راجع به ریشه‌ها اینطور می‌گوید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ» (اعراف/22) این 5 تا تأکید دارد، این دو تا، کلمه‌ی «اِنَّ» کلمه‌ی لام «لَأمَّارَة» کلمه‌ی مبالغه‌ی، حرف «ة» کلمه‌ی جمله‌ی اسمیه. «اِنَّ» یعنی حتماً، قرآن راجع به خطر نفس 5 تا تأکید دارد. قطعاً، قطعاً، قطعاً،قطعاً، قطعاً
  نفس خطرناک است. اما شیطان را سه بار می‌گوید. این 5 مورد را برای شما بگویم. کلمه‌ی «اِنَّ» یعنی قطعاً. «لام» لأمَّارة، لام هم یعنی قطعاً. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ» (عصر/2)، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏» (علق/6) «لَ» یعنی قطعاً. نمی‌گوید: «اِنّ النفس آمرةٌ» اَمّار یعنی خیلی امر می‌کند. تأکید در آن است. ببین اَمّار مثل بقّال، خبّاز، حدّاد، یعنی تأکید است، یعنی مبالغه است. باز اَمارٌ نگفته است. أمّارةٌ! این «ة» اَمّارةٌ تأکید است. جمله هم جمله‌ی اسمیه است. یعنی فعل در آن نیست. «نفس» اسم است. «اَمّارة» اسم است. «سوء» اسم است. تأکید جمله‌ی اسمیه بیشتر است. «اِنّ» یک تأکید است، لام «لَ» یک تأکید است. خود أَمّار مثل بقّال، حدّاد یک تأکید است. «ة» أمّارة یک تأکید است. جمله اسمیه است. یعنی یک، دو، سه، چهار، پنج. یعنی قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً هوس شما را گول می‌زند.
صدام هوس کرد قهرمان عرب شود. سردار قادسیه، به خاطر رسیدن به هوسش کویت را به آتش کشید. عراق را به آتش کشید. ایران را به آتش کشید. یک کسی هوسش میکند مثلاً مشهور شود. در هند هستند آدم‌هایی که 30 سال تمرین می‌کنند، که ده ساعت روی کلّه بایستند. کله‌شان را پایین می‌گذارند. من هندوستان دیدم کسی را که سرش را زمین گذاشته بود، پایش را هوا برده بود. مثلاً دو ساعت و نیم تمرین می‌کند. چند سال تمرین می‌کند که دو ساعت روی زمین... حالا مثلاً که چه شود؟ که چه؟ دلش می‌خواهد مثلاً فرض کنید که کاری برایش ثبت شود. مثلاً چه شود؟! یک جایی تابلو دیدم، تابلوی احمقانه! هرکس یک ساندویچ 16 کیلویی را یک ربع بخورد، یک ماشین جایزه‌اش است.آدم یک ربع 16 کیلو ساندویچ را بخورد؟ آنوقت یک ماشین بگیرد!آن کسی که این مسابقه را برقرار می‌کند چه فکری می‌کند؟ غیر از نفس! ان کسی که 16 کیلو را یک ربع بخورد، چه فکری می‌کند جز نفس! خیلی از جوان‌های ما به خاطر رسیدن به هوا و هوسشان، یک هوسی دارد می‌خواهد به هوسش برسد. بر عمرش آتش می‌زند. کشوری را آتش می‌زند. خانواده‌ای را آتش می‌زند.
2- وسوسه‌های شیطان، عامل بیرونی فتنه

گاهی به خاطر هوای نفس، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» اما شیطان را سه تأکید دارد. یکی از تأکیدهایش را شما بگویید. بارک‌الله! «اِنّ» یک تأکید جمله‌ی اسمیه! یعنی در «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما» هم فعل وجود ندارد. «إِنَّ» فعل نیست. «الشَّیْطانَ» هم فعل نیست. «لَکُم» هم فعل نیست. «عَدُو» هم فعل نیست. همه جمله اسمیه است. «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبین»
خوب بسیاری از فتنه‌ها از راه نفس است. «آفة العقل الهوى‏» (غررالحکم/64) امیرالمؤمنین می‌فرماید: عقل انسان یک آفتی دارد. آفتش این است که آدم هوس می‌آید، جلوی عقل را می‌گیرد. یک کارهای ضد عقل انسان می‌دهد به خاطر هوسش. حالا هوس چی؟هوس‌ها چند گونه است. همه ممنوع است. نه هوس خود، نه هوس بستگان، نه هوس بزرگان، نه هوس اکثریت مردم. همه ممنوع است. برای همه آیه داریم. هوس خود نباشد.
قرآن می‌گوید: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏» (نازعات/40) آیه‌ی قرآن است. «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» هوس خود ممنوع! شما حق نداری دنبال هوست بروی. هوس بستگان هم می‌گوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ» (تغابن/14) بعضی از همسرها و بچه‌ها «عَدُوًّا لَکُمْ» دشمن تو هستند. هوس بزرگان هم قرآن می‌گوید: «أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا» (احزاب/67) روز قیامت به افرادی می‌گویند: چرا منحرف شدی، می‌گوید: دنبال بزرگ‌ها رفتیم بدبخت شدیم. مثلاً او خواست به پست برسد، ما ستاد انتخاباتی بودیم، دین فروشی کردیم. حلال و حرام و زمین و آسمان را به هم دوختیم مثلاً که این شورای شهر شود. که این شهردار شود. که نمی‌دانم نماینده‌ی مجلس شود. رییس جمهور شود. دنبال بزرگ‌ها رفتیم. اکثریت هم قرآن می‌گوید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْض‏» (انعام/116) اکثر مردم را پیروی کنی، «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْض‏» منحرفت می‌کنند. فتنه!
ریشه‌ی فتنه گاهی هوس‌‌های درونی است. چرا دست به فتنه زد؟ دلش می‌خواهد قهرمان شود. مسابقه است. یک گروه می‌برند، یک گروه می‌بازند. خوب حالا مثلاً برای چه شیشه‌ها را می‌شکنی؟ باختی دفعه‌ی دوم می‌بری؟ حالا این چیست که باید یک جایی را به آتش بکشی؟ این فتنه برای چیست؟ گاهی وقت‌ها مثلاً می‌خواهد بگوید: من منحصر به فرد هستم. من کسی هستم که خودم را از فلان مقدار پرت می‌کنم. که چه؟ دو سه نفری سوار موتور می‌شوند، چرخ جلوی موتور هم بلند می‌کند که مثلاً مردم نگاهش کنند. که چه؟ بعد می‌افتد، کلاه ایمنی هم ندارد. یک عمری روی دست پدر و مادر یا دولت و بهزیستی می‌ماند. ویلچری می‌شود. ضربه فنی می‌شود. جانت را فدای چه می‌کنی؟ خیلی از جوان‌های ما، این پرخوری‌ها، بیشتر بیماری‌های ما از پرخوری است. بسیاری از بیماری‌های ما از پرخوری است. پرخوری یک هوس است. این خیلی مسئله‌ی مهمی است. این جنگ نرم است. یعنی شیطان دائم ما را گول می‌زند، یکوقت نگاه می‌کنیم جوانی ما رفت، هیچ کاری هم نکردیم.
3- نداشتن بصیرت، زمینه قرار گرفتن در فتنه
1- نبود بصیرت! چون بصیرت نیست، حق و باطل را تشخیص نمی‌دهیم. چه کنیم بصیرت پیدا کنیم؟ قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهی بصیرت پیدا کنی، راهش تقوا است. گناه نکن به شما می‌گویم: حق کدام است و باطل کدام است. قرآن راجع به تقوا سه آیه‌ی قشنگ دارد. می‌گوید که: «وَ مَنْ» کسی که، «یَتَّقِ اللَّه» اگر کسی از گناه دوری کند، سه تا 1- «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) یک جا داریم، «یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً» (نور/40) ‏یکجا دیگر داریم « یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/29) این سه تا آیه‌ی قرآن است. اگر کسی گناه نکند، ما راه خروج برایش می‌گذاریم. یعنی نمی‌گذاریم در بن‌بست گیر کند. ما یک نوری به او می‌دهیم حق را می‌فهمد. نور که روشن شد آدم راه و چاه را تشخیص می‌دهد. ما اگر کسی تقوا داشته باشد، فرقان یعنی دیدی به او می‌دهیم که بین حق و باطل فرق بگذارد. یعنی قاطی نمی‌کند. نمی‌گوید: والله ما که گیج هستیم. ما که نمی‌فهمیم حق با چه کسی است؟ ما که نمی‌فهمیم چه کسی درست می‌گوید؟ اگر تقوا باشد راه خروج از بن‌بست‌ها، نور وسیله‌ی فرق بین حق و باطل. راه پیدا کردن بصیرت این است. چون انسان وقتی گناه می‌کند، می‌خواهد ببیند چه کسی را دوست دارد. از چه کسی خوشش می‌آید. می‌گوید: حق با این است.
2- آرزو و توّهم، گاهی روی آرزو گرفتار فتنه می‌شود. آرزو! مثلاً آرزویش این است که دختر فلانی را بگیرد. آرزویش این است که فلان پست را بگیرد. فلان مدرک را بگیرد. به هر قیمتی شدی، خودش را به آب و آتش می‌زند. آرزویش این است که عروسی‌اش مثل فلانی باشد، خانه‌اش مثل فلانی باشد. ماشینش مثل فلانی باشد. این آرزوها باعث می‌شود که زمین و آسمان را به هم بدوزد، تا به آن کاری که می‌خواهد برسد. آرزو هم آدم را به فتنه می‌کشاند.
تبلیغات آدم را به فتنه می‌کشاند. جهل به توطئه‌ها! نمی‌داند که دشمن چه برنامه‌ای را برایش ریخته است. نمی‌داند کجا به هم می‌ریزد. خبر از توطئه‌ها ندارد. قبرستان بقیع را وهابّی‌ها خراب کردند. نمی‌دانم 80 سال، چند سال پیش. مردم در خیابان ریختند، عزا عزا است امروز! رضاشاه یک عکسی گرفت، برای خارج فرستاد. گفت: مردم در خیابان ریختند، که ما احمدشاه نمی‌خواهیم. رضا شاه می‌خواهیم. ببینید چون خبر ندارند که مردم در خیابان ریختند برای کار دیگر و این فیلم برمی‌دارد برای کار دیگر!
4- انحراف و گمراهی، نتیجه پیروی از هوا و هوس
امیرالمؤمنین فرمود: «مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ» اگر کسی دنبال هوا و هوس نفسش برود، «أَعْمَاه» (مستدرک/ج12/ص115)‏ کور است، نمی‌بیند. مثل یک دختر و پسری که در پارک و سینما همدیگر را می‌بینند. چون علاقه به هم پیدا کردند، اصلاً دیگر نمی‌فهمد این دختر، این پسر، پدرش چه کسی است؟ خانواده‌اش چه کسی هستند؟ عشق آدم را کور می‌کند. عشق آدم را کر می‌کند. «اَعماه» «أَصَمَّه‏» تو را کر می‌کند. «أَزَلَّه‏» با «ز» یعنی تو را می‌لرزاند. «أَضَلَّه‏» یعنی گمراهت می‌کند. «أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّه‏»، «أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّه‏» یک «أَزَلَّ» با «ز» یک «أَضَلَّ» با «ضاد». «أَزَلَّهُ» با «ز» یعنی تو را می‌لرزاند. «أَضَلَّه‏» یعنی ضالیّن، گمراهت می‌کند. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطان‏» (مجادله/19)
چرا عمر سعد، امام حسین را کشت؟ این فتنه‌ی کربلا، حادثه‌ی کربلا برای چه بود؟ به عمر سعد گفتند: اگر حسین را بکشی، فرماندار ری می‌شوی. می‌خواست فرماندار شود. می‌خواست فرماندار شود. دلش حبّ
  دنیا را داشت.

5- پناه بردن به خدا در برابر وسوسه‌های شیطانی
خوب عرض کنم که وسوسه هم خیلی مهم است. این هم یک جنگ سرد، نرم، فتنه‌ی درونی است. من برای اینکه اهمیت وسوسه را بگویم، سوره‌ی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (ناس/1) و « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/1) را با هم مقایسه کنیم.
«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/4) «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «الْخَنَّاسِ» یعنی ناپیدا، پنهان می‌شود. شیطانی که وسوسه می‌کند و یواشکی آدم نمی‌فهمد. از این شر خواسته باشیم نجات پیدا کنیم، به سه صفت خدا: 1- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» بعد چه؟ «مَلِکِ النَّاسِ» (ناس/2) بعد چه؟ «إِلَهِ النَّاسِ» (ناس/3) «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ» (ناس/4) یعنی وقتی به وسوسه می‌رسی، به سه طناب وصل می‌شوی. الله، ملک، رب! یعنی وسوسه به قدری مهم است که من باید به سه طناب وصل بشوم. اما در « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» می‌گوید: «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» (فلق/2) یعنی شر همه‌ی مخلوق‌ها، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» یک «بِرَبِّ الْفَلَقِ» است. یعنی از همه‌ی شر مخلوقات به یکی از صفات خدا پناه می‌بریم، اما از شر وسواس به سه صفت گرفتید چه شد؟ همه‌ی خطرها، به یک طناب دستمان را می‌گیریم، اما از این خطر به سه طناب وصل می‌شویم. این خطر وسوسه است. چون «خناس» یعنی آدم نمی‌فهمد. گاهی خودش هم خودش را نمی‌شناسد. به همین خاطر به این جهاد اکبر گفته‌اند. اینها خطرهای درونی است.
اما خطرهای بیرونی، دشمن چه برنامه‌هایی برای ما دارد، سه تا برنامه‌ی مهم دارد. سه برنامه‌ی مهم از فتنه‌های بیرونی
6- تضعیف رهبر، هدف اصلی دشمنان دین
فتنه‌ها از بیرون: 1- تضعیف رهبر 2- تضعیف مکتب 3- تضعیف امّت
تضعیف رهبر، قرآن آیاتی دارد. به پیغمبر می‌گفتند که: «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» (توبه/61) پیغمبر گوش است. «اُذُن» یعنی گوش، یعنی آدم ساده‌ای است، هرچه به او بگویی گوش می‌دهد. هرچه به او بگویند، کانالیزه می‌شود. «مَهین» آدم بی‌ارزشی است. «وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ» (هود/91) به پیغمبر می‌گفتند: تو عزتی نداری. تو یک آدم عادی هستی. تو کسی نیستی. تضعیف می‌کردند. «لَأَظُنُّهُ کاذِبا» (غافر/37) دروغ می‌گوید. ساحر است. اینها همه آیه‌ی قرآن است. مجنون است. جن زده است، دیوانه است. «فی‏ ضَلالٍ» به پیغمبر می‌گفتند: گمراه است. «فی‏ سَفاهَة» (اعراف/66) سفیه است. «کَذَّابٌ أَشِرٌ» (قمر/25) «ِیَأْکُلُ الطَّعام‏» (فرقان/7) او هم مثل ما غذا می‌خورد، می‌خوابد. می‌رود. «یَأْکُلُ الطَّعام»‏، «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک آدمی، یک بشری پشت پرده به او یاد می‌دهد. حرف‌ها از خودش نیست. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون‏» (فرقان/4) یعنی یک قوم آخری، یک گروه دیگری پشت پرده هستند، به او کمک می‌کنند. این حرف‌ها از خودش نیست. اینها تضعیف است.
یک آیه داریم سوره‌ی جمعه پیغمبر اسلام نماز جمعه می‌خواند، در وسط خطبه‌های جمعه قافله‌ای، کاروانی آمدند جنس با طبل آوردند. اینها که پای خطبه‌ها نشسته بودند، تا صدای طبل و جنس را دیدند، همه بلند شدند سراغ خرید رفتند. پیغمبر را وسط خطبه‌ها رها کردند. 12 نفر نشستند باقی‌ها همه رفتند. آیه نازل شد. «وَ اذا» «اذا» می‌دانید یعنی چه؟ یعنی چه؟ «رَأَوْا» یعنی چه؟ رؤیت، «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً»
  «تِجارَةً» یعنی تجارت، «أَوْ لَهْوا» «لَهو» هم یعنی لهو. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا» (جمعه/11) وقتی یک کاروان تجارت، یک کاروان تجاری، جمعه بازار مثلاً، اگر یک کاروان خرید و فروشی دیدند، یا لهو و لعبی دیدند، «انْفَضُّوا إِلَیْها» همه بلند می‌شوند به سمت آن می‌روند. «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/11) این جمله می‌گوید: «تَرَکُوکَ» نمی‌گوید: «تَرِک الصلاة» باید بگوید: «تَرِک الصلاة» باید بگوید: «تَرک الخطبه» عوض اینکه قرآن بگوید: وقتی کاروان را دیدند نماز را رها می‌کنند، خطبه را رها می‌کنند. «تَرَکُوکَ» نماز را رها می‌کنند، خطبه را رها می کنند، می‌گوید: تو را رها می‌کنند. یعنی چه؟ یعنی آنچه مهم‌تر از نماز است، یا آنچه مهم‌تر از خطبه است، رها کردن رهبر است. «تَرَکُوکَ» نمی‌گوید:«تَرکوها» گرفتید چه می‌گویم؟ قرآن وقتی می‌خواهد به مردم بگوید: بد هستید، نمی‌گوید: نماز را رها کردید. نمی‌گوید: خطبه را رها کردید. چه می‌گوید؟ می‌گوید: پیغمبر را رها کردید. یعنی رها کردن پیغمبر لبه‌ تیز انتقاد است. «تَرکوک» پیغمبر را رها کردید. یا تضعیف رهبر است. پیغمبر گوش است. پیغمبر نعوذ بالله آدم پستی است. عزتی ندارد. دروغ می‌گوید. ساحر است. جن زده است. گمراه است. خل است. نعوذ بالله! یک بشری به او یاد می‌دهد. اینها تضعیف رهبر است.

7- برنامه‌های دشمن برای تضعیف مکتب و امت

اما دوم تضعیف چه بود؟ برای تضعیف مکتب چه می‌کنند؟ می‌گویند: این قرآن چیزی نیست. ما هم خواسته باشیم مثل قرآن می‌آوریم. راجع به تضعیف مکتب، «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» (انفال/31) ما هم بخواهیم قرآن را می‌آوریم. قرآن کتاب علمی نیست. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم بخواهیم مثل قرآن می‌آوریم. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» (انفال/31) اساطیر، اسطوره اینها افسانه‌های پیشینیان است. «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» (یوسف/44) بدعت می‌گذارند. اصلاً عرفان‌های کاذب. مکتب‌هایی درست می‌کنند.
حضرت عباسی مثلاً تورات با قرآن قابل قیاس است؟ توراتی که آدم در آن می‌خواند خدا از آسمان پایین آمد با یعقوب کشتی گرفت. بعد یعقوب خدا را زمین زد. یعقوب شست پای خدا را گاز گرفت. خدا گفت: آخ! من را رها کن وگرنه برکت به تو نمی‌دهم. نمی‌دانید در مسیحیت چقدر چرند و پرند است. حضرت عیسی و موسی را ما قبول داریم. این تورات و انجیل قابل قیاس نیست. اصلاً محال است کسی یک جو عقل داشته باشد، قاطی کند. مگر اینکه یک جو هم نداشته باشد.
حضرت عیسی مهمانی رفت، شراب کم آمد. صاحبخانه غصّه خورد. عیسی گفت: چرا غصّه می‌خوری؟ گفت: شراب ندارم. گفت: غصّه نخور. ظرف‌ها را پر از آب کن. من معجزه می‌کنم، شراب می‌سازم. حضرت عیسی شراب‌ساز است.یعقوب کشتی‌گیر است. بهاییت که اصلاً دیگر دین نیست. پوسیده است. دین آمریکایی یک سید خُلی پیدا شد، چند سال پیش یک حرف‌هایی زد و یک عده هم خُل‌تر از او اصلاً محال است کسی اسلام را بشناسد و با هیچ مکتبی عوض کند. کسی حرف برای زدن ندارد. این حقوق بشری که می‌گویند، شما حقوق بشری که انسان گفته مقایسه کنید. من سؤال می‌کنم از تمام اینهایی که در حقوق بشر دستی دارند. دکتر حقوق هستند. دانشجوی رشته‌ی حقوق هستند. آیا حقوق بشر برای کیفر جرم و کیفری قرار داده یا نه؟! من این را تحقیق کرده می‌گویم. تحقیق کردم از دکترای حقوقی که فارغ‌ التحصیل شرق و غرب هستند پرسیدم. هنوز کره‌ی زمین قانونی برای غیبت وضع نکرده است. حال آنکه بیشترین حقی که از مردم ضایع می‌شود این است که آبروی همدیگر را می‌ریزند. راحت غیبت می‌کنند. با یک کلمه آبروی همدیگر را می‌ریزند، و هنوز دکترای حقوق برای آبروریزی قانون تصویب نکرده است. بیشترین حق روی کره‌ی زمین حق آبرو است، و غیبت هنوز همه‌ی دکترها با هم خواب هستند. اصلاً مگر می‌توانیم دین خودمان را با این دکترای حقوق مقایسه کنیم؟ حقوق بشر را که اسلام گفته است. یکجایی یک حقوقی گفته است که واقعاً امتیاز است. یک خاطره :
اگر یک زن و شوهری کافر هستند، زن مسلمان شد. زن که مسلمان شد، نزد پیغمبر اسلام آمد و گفت: آقا من... چون وقتی زن مسلمان شد دیگر حق ندارد با شوهر کافرش زندگی کند. باید جدا شود. زن مسلمان نباید شوهرش کافر شود. خوب زن که مسلمان شد، چهار چیز می‌خواهد.
1- شوهر می‌خواهد. اسلام می‌گوید: «تَنْکِحُوهُن‏» (ممتحنه/10) مردم مسلمان این خانم را عقد کنید.
2- پول می‌خواهد. می‌گوید: «آتُوهُنَّ أُجُورَهُن‏» (نسا/24) جیبش را هم پر کنید.
3- شوهر اولش کلی مهر داده این را گرفته است. می‌گوید: مهری هم که شوهر اولش، ولو شوهر اولش کافر بوده است، ولی خرجش کرده است. خرج تالار، عروسی، آن پولی را هم که آن شوهر کافر داده است، امت اسلامی از بیت‌المال یا از مسلمان‌ها، آن پول کافر هم به او بدهید. بالاخره کافر است کافر باشد. کلی چند میلیون خرج کرده تا او را گرفته، حالا رها کرده و رفته است. پس پول‌ها چه شد؟ پول بدهید که او لااقل با کسی دیگر ازدواج کند. به کافر هم پول بدهید. از همه گذشته، او را هم امتحانش کنید. یکوقت می‌بینی جاسوس است. به اسم مسلمان می‌آید در مسلمان‌ها جاسوسی می‌کند. جاسوس زن هم داریم دیگر! «فَامْتَحِنُوهُن‏»، « إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ» (ممتحنه/10) خانمی هجرت کرد گفت: من مسلمان شدم، از شوهرم جدا شدم. «فَامْتَحِنُوهُنَّ» امتحانش کنید جاسوس نباشد. یعنی جیبش را پر کنید. شهوتش را تأمین کنید. حق شوهر کافرش را بدهید. ضمناً ساده هم نباشید. امتحانش کنید یک وقت عامل نفوذی نباشد. کجای اسلام چه کمبودی دارد که ما مقایسه کنیم.
بعضی وقت‌ها هم تضعیف امت. اینها عوام هستند. ما نسل فرهیخته هستیم. ما مترقّی هستیم. یک ژست‌هایی می‌گیرند هیچ خبری هم نیست. هیچ خبری نیست. اینها اراذل هستند. اینها سفیه هستند. «غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ» (انفال/49) یکی از جنگ‌های سرد این است. 1- تحقیر امّت، 2- تحقیر مکتب، 3- تحقیر رهبر. این یک راهش است. یکی از جنگ‌های سرد روانی هم وسوسه‌ها و هوس‌ها است. آنچه ما را گرفتار می‌کند، وسوسه‌ها درونی، هوس‌های درونی، یکی هم توطئه‌های بیرونی. بیرون تضعیف رهبر، تضعیف مکتب، تضعیف امت. درون وسوسه‌ها و شیطان‌ها.