موج اسلامی
آری،برخی از امواج اجتماعی زنده‏اند. امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه می‏گیرد، مسیرشان، مسیر حیات و جهتشان، رقاء و تکامل است. پاره‏ای از نهضتهای فکری، علمی، اخلاقی هنری از آن جهت جاوید می‏مانند که خود زنده‏اند و از نیروی مرموز حیات بهره‏مندند.
هر حادثه‏ای در جهان طبیعت(خواه طبیعت‏بیجان یا طبیعت جاندار) جنبشی می‏آفریند و موجی گرداگرد خویش به وجود می‏آورد. بلکه هر حادثه‏ای خود موجی و جنبشی است که بر سطح این اقیانوس بیکران نمودار می‏گردد.
این اقیانوس که ما آن را با نامهای جهان، طبیعت، گیتی و غیره می‏خوانیم و از طول و عرض و عمق آن فقط خدا آگاه است، همواره از درون خویش امواجی برون می‏فکند و جنبشهایی تولید می‏کند. آنچه بر ما از این اقیانوس نمودار می‏شود و در حیطه حواس ما قرار می‏گیرد و عقل ما در جستجوی کنه و ماهیت آنها بر می‏آید ـ از نظری ـ همین امواج و چین و شکن‏هاست که آنها را «حادثه‏» می‏خوانیم و نامهای مختلف بر آنها می‏نهیم و در جستجوی معرفت آنها بر می‏آییم. اگر این امواج و چین و شکن‏ها و به عبارت دیگر اگر این‏ «تعینات‏» نمی‏بود، راهی برای معرفت نبود؛ زیرا نشانی نبود. بلکه طبیعت و جهانی در کار نبود. چه، جدایی طبیعت از جنبش و تموج امکان پذیر نیست.
همین نشانه‏ها و علامتها و پیچ‏وخم‏ها و فرازونشیب‏هاست که به حواس ما امکان عکسبرداری از اشیاء می‏دهد و آن عکس و تصویرها به دست قاضی عقل سپرده می‏شود.
از این رو، هر چیزی در طبیعت تا هست، متموج است و در جنبش و تکاپوست. و تا متموج است و در تکاپوست، هست. بی‏موجی و بی‏جنبشی مساوی نیستی است:

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
آه نه معلوم شد هیچ که من چیستم
موج ز خود رفته‏ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر می‏روم، گر نروم نیستم

امواج طبق خاصیت ذاتی خود، به محض پیدایش، رو به وسعت و گسترش می‏نهند؛ متوالیا بر وسعت دایره خویش می‏افزایند و فاصله محیط و مرکز را بیشتر می‏کنند. و از طرف دیگر، به هر نسبت که بر وسعت دایره خود می‏افزایند، از قوت وشدت طول آنها کاسته می‏شود، تدریجا ضعیف و ضعیفتر می‏گردند و طولشان کم و کمتر می‏شود تا آنکه به نیستی و نابودی ـ لا اقل از نظر ما ـ می‏گرایند و به دنیای عدم می‏پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثی شدن موج ضعیفتر می‏گردد. امواج قویتر جلوی توسعه امواج ضعیفتر را می‏گیرند و آنها را به دیار نیستی می‏فرستند. از این رو، برخورد با موانع و عوامل قویتر عامل دیگری است‏برای نابود شدن امواج و حوادث و پدیده‏های جهان. حکما این نوع از نیستی و نابودی را که در اثر برخورد با موانع است، ‏«موت اخترامی‏» و نوع اول را که از پایان یافتن نیروی بقا ناشی می‏شود، «موت طبیعی‏» می‏نامند.
هو الذی...ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده (1).
محیط اجتماع بشری با مجموع حوادث بزرگ و کوچک سودمند یا زیان آوری که در آن رخ می‏دهد، خود دریایی است پر از موج و جنبش و توفان و لرزش. امواج این دریا نیز به تدریج رو به وسعت می‏نهند و در برخورد با هم، یکدیگر را مغلوب می‏نمایند. اما برخی از امواج این دریای عظیم بر خلاف سایر امواج ـ که هر چه بر وسعتشان افزوده می‏شود، از قدرت و قوتشان کاسته می‏شود و رو به نابودی می‏روند ـ به موازات وسعت دایره، بر قوت و قدرت و طول آنها افزوده می‏شود و توان مقابله آنها با امواج مخالف فزونی می‏گیرد؛ گویی از نوعی خاصیت‏حیاتی بهره‏مندند و نیروی مرموز «نمو» و رشد در آنها نهفته است.
آری،برخی از امواج اجتماعی زنده‏اند. امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه می‏گیرد، مسیرشان مسیر حیات و جهتشان رقاء و تکامل است. پاره‏ای از نهضتهای فکری، علمی، اخلاقی و هنری از آن جهت جاوید می‏مانند که خود زنده‏اند و از نیروی مرموز حیات بهره‏مندند.
زنده‏ترین امواج اجتماعی، امواج و جنبشهای دینی است. پیوند این امواج و این نهضتها با جوهر حیات و فطرت زندگی از هر چیز دیگر اصیل‏تر است. در هیچ حرکت و در هیچ موج دیگر این اندازه نیروی حیاتی و قدرت رشد و بالندگی وجود ندارد.
تاریخ اسلام از این نظر سخت آموزنده و تکان دهنده است. اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکی پدید آمد. آن روز که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله از کوه حرا به زیر آمد، در حالی که دنیای درونش دگرگون شده بود و با[دنیای] غیب و ملکوت اتصال یافته و از فیوضات الهی لبریز شده بود و فریاد بر آورد: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، این موج شروع شد. بر خلاف هزاران امواج پر سر و صدا و پر دبدبه جهان، در روزهای اول از چهار دیوار خانه‏ای که تنها سه تن ـ «محمد»(صلی الله علیه و آله)، «خدیجه» و «علی»(علیه السلام) ـ را در بر می‏گرفت، تجاوز نمی‏کرد. اندکی طول نکشید که به سایر خانه‏های مکه سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه به خصوص مدینه کشیده شد و در مدت کمی به سایر نقاط جزیرة العرب امتداد یافت و در کمتر از نیم قرن دامنه‏اش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید.
این موج ـ همان طور که خاصیت موجهای زنده است ـ به موازات اینکه رو به وسعت و گسترش نهاد، بر قوت و قدرت و طول خویش افزود. هیچ دین، آیین، مسلک و نهضتی را نمی‏توان یافت که در طول این چهارده قرن تحت تاثیر اسلام قرار نگرفته باشد و هیچ نقطه متمدنی را نمی‏توان پیدا کرد که در آنجا اسلام نفوذ نکرده باشد. امروز نیز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمین قرن بعثت، بشر شاهد وسعت تدریجی و قوت و قدرت روز افزون آن است.
تاریخ و آمار نشان می‏دهد که این آیین پاک قرن به قرن پیشتر رفته و بر عدد پیروان خویش افزوده است و این پیشرفت تدریجی و طبیعی بوده است؛ و اگر سرزمینی را مانند اندلس به زور از زیر سایه پرچم مقدس و پرجلالش بیرون برده‏اند، سرزمینهای بزرگتر و پرجمعیت‏تری مانند اندونزی و چین و غیره به طوع و رغبت، افتخار پیروی‏اش را پذیرفته‏اند.
قرآن کریم خاصیت رشد و نمو جنبش اسلامی را چنین توصیف می‏کند:
و مثل آنها در انجیل مثل زراعتی است که اول فقط سبزه نازکی از آن از زمین بر می‏دمد، پس خداوند او را نیرومند می‏سازد، آنگاه ستبر می‏گردد، پس روی تنه خویش می‏ایستد، رشد و نمو سریع و سبزی و خرمی این زراعت موجب شگفتی همه کشاورزان می‏شود، تا خداوند کافران و بدخواهان را به خشم آرد. (2
موج اسلامی در طول تاریخ چهارده قرنی خود با امواج مخالف سهمگین نژادی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی روبرو شده است. بگذریم از سدها و دیوارهایی که مردم لجوج و متعصب و جاهل عرب صدر اسلام در جلوی این موج مقدس کشیدند و یکی پس از دیگری در هم شکست. تاریخ اسلام، مخصوصا در دویست‏ساله اول پر است از امواج مخالف مذهبی، نژادی و سیاسی که هیچ کدام تاب مقاومت نیاورده، نیست و نابود شده‏اند و اکنون جز نامی از آنها در تاریخ نیست و تنها در این قرن، استعمارگران غربی ـ که به هر ریسمان پوسیده‏ای علیه اسلام دست می‏یازند ـ درصدد بهره‏برداری از آنها افتاده‏اند.
از آنها بالاتر، نهضتها و موجهای فکری و فلسفی و علمی و بالاخره فرهنگی این چهارده قرن است. نهضتهای فرهنگی با کسی و چیزی سر عناد ندارند، اما هر مانع و سدی را از جلوی خود بر می‏دارند و هر درخت کهنسالی را که سر راه را بگیرد، ریشه‏کن می‏کنند.
اسلام در تاریخ چهارده قرنی خود نه تنها ضربه و صدمه‏ای از نهضتهای فرهنگی ندیده است، بلکه خود موجد نهضتهای عظیم فرهنگی شد، تمدن و فرهنگ را در خدمت‏خویش گرفت و رهبری کرد و به آنها جان و ایمان داد و قوی و پایدارشان ساخت.
اکنون نیز که نیمه دوم قرن بیستم است و دوران جنگ ایدئولوژیها و عقاید است،اسلام رقیب سرسختی برای آنها به شمار می‏رود،آنها را یا به خدمت‏خود می‏گمارد و یا پیروزمندانه با آنها دست و پنجه نرم می‏کند.چه نشانی برای جاندار بودن و جاوید ماندن بهتر از این؟!
اسلام از طرفی پیمان خویش را با عقل،سخت استوار کرده است،عقل را به عنوان یکی از ارکان اصلی دین پذیرفته،بالاتر، پیامبر درونی‏اش خوانده است.از طرف دیگر،ملک و ملکوت،دنیا و آخرت،جسم و روح،ظاهر و باطن،ماده و معنی را یکجا در نظر گرفته و همه جانبه نگریسته و از هر افراط و تفریطی دوری جسته است.از اینها گذشته،«برنامه کامل‏»خویش را به وسیله رهبری شایسته و مجریانی لایق به جهان عرضه کرده است.
از این رو عجیب نیست که وقتی امروز در فاصله چهارده قرن تمام،کارنامه مشعشع این آیین پاک را مطالعه می‏کنیم آن را مملو از افتخارات می‏بینیم.
بگذریم از گروهی مغرض و جاهل که به عللی-که بر کسی پوشیده نیست-گاه بیگاه قضاوتهای مغرضانه درباره اسلام کرده‏اند.وجدان جهان،ترازوی عدل الهی است.حقیقت‏برای همیشه مکتوم نمی‏ماند.حقیقت،خود به تجربه نشان داده است که در نهایت امر وجدان و انصاف دشمن را بر می‏انگیزد.
نیرومندترین و مجهزترین مخالفان اسلام در طول این چهارده قرن،مسیحیان بوده‏اند.هنگامی که به تاریخچه داوری این رقیب نیرومند می‏نگریم می‏بینیم دوره به دوره به سوی انصاف گراییده است،و این خود از طرفی نشانه وجدان جهانی است و از طرف دیگر نشانه حقیقت اسلام است.
موجی چنان زنده که فرهنگهای جهان را در خود جذب و عقلهای نیرومند مفکران و فلاسفه و دانشمندان را در پیشگاه خود خاضع و انصاف دشمن را(!)36 برانگیزد و پیوسته در حال رشد و نمو باشد تا آنجا که در حدود هفتصد میلیون (3) جمعیت‏بشری را در پیشگاه خود خاضع نماید. جز اینکه از صمیم‏ «وحی‏» سرچشمه بگیرد و پیام خدای بشر برای بشر باشد و برای نجات بشر رسیده باشد چیز دیگری نمی‏تواند باشد. هرگز موجی که از دماغ یک بشر برخیزد، نمی‏تواند این اندازه خاصیت و اثر داشته باشد.
راستی حیرت‏آور نیست که مردی ‏«امی‏» و درس نخوانده از میان مردمی بی سواد(امیون) و در سرزمینی که جز جهل و فساد و خودخواهی و خودپرستی اثری در آن نیست، به پا خیزد و نهضتی چنین مبارک و میمون و پر ثمر ایجاد نماید؟! آری!فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض(4). صدق الله العظیم
منبع : مجموعه آثار جلد 16 ، مطهری، مرتضی؛

پی‏نوشت ها

1- انعام/2[او کسی است که . . سپس اجل و مدتی قرار داد،و مدتی معلوم نیز نزد خود دارد].

2- و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار» .فتح/29.

3-مطابق آمار آن زمان-

4 - رعد/17[اما کف پوچ و تباه شده از بین می‏رود و اما آنچه برای مردم سودمند است در زمین می‏ماند.]