سلام

از این به بعد در این بخش دل نوشته های رو  از حماسه 8 

 سال دفاع مقدس برای شما می نویسم                                                                         

  نذر زدن معبر بدون انفجار

تخریب، زدن و باز کردن معبر به دست تخریب چی، جز راز و نیاز و ذکر و فکر حق نبود. نفسی فرو نمی رفت و فرا نمی آمد که بوی وصل ندهد. تپشی نبود که در تدارک تسلیم نباشد، نگاهی نبود که در کار وداع جهان خیره نگردد. با این وصف، هنگام باز کردن معبر، نام خدا و رسول بدون درنگ گاه چهار ساعت تمام بر زبانشان جاری بود و همه اعضا و جوارحشان با هر سیخکی که به زمین می زدند و دانه مرگ و مینی که از دل خاک بیرون می کشیدند او را می خواند؛ قطرات رحمت اشک از ضریح چشمانشان غبار فاصله را می رُفت و راه رهایی را هموار می کرد. نذر و نیاز برای باز کردن معبر بی آنکه حتی یک انفجار صورت بگیرد و تخریب چی بتواند خطشکنان را به خط اصلی درگیری با دشمن هدایت کند کم کاری نبود و همه برای آن سر و دست می شکستند. نذر می کردند که اگر به چنین توفیق عظیمی دست یابند در جبهه بمانند، تسویه نکنند یا به شکرانه در عملیات بعد معبر دیگری بزنند؛ نذری که موجب می شد گاهی شش ماه در منطقه بمانند و از رفتن به مرخصی خودداری کنند. بعضی دیگر با خودشان عهد و نذر می کردند که بعد از رسیدن به چنین مقامی تا به چندین رزمنده اعزامی آموزش تخریب مواد منفجره نداده اند به مرخصی نروند، یا تسویه نگیرند و چنین می شد و چنان نیز می کردند.