ادامه از راهها و ابزارهای فتنه در جامعه(1)
5- گسترش شایعات برای تفرقهافکنی
یکی از راههایی که جنگ روانی و سرد (فتنه)،این شایعههای تفرقه افکن. قرآن میگوید که میآمدند میگفتند که: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ» (آل عمران/173) دشمن آمده ناوگانش از خلیج فارس آمده است. نمیدانم قرار است چه شود؟ قرار است چه شود؟ قرآن میگوید: اینها «وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَة» (احزاب/60) «مُرجِفون، رَجَفَ، تَرجِفُ» در قرآن آمده است. «تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» (نازعات/6) در قرآن هست. یعنی زلزله میاندازد. یک زلزلهی روانی میاندازند؟ سه روز دیگر بیشتر گندم در سیلوها نیست. میدانی چه شد؟بنا شده چنین شود. یک اخبار و شایعاتی را پخش میکنند، برای اینکه دل مردم را خالی کنند. این هم یکی از ابزار جنگ است. کلمات چند پهلو و کلّی گویی! کلمات چند پهلو و کلّی گویی! البته کلّی گویی یک جایی جلوی فتنه را میگیرد، باید کلّی گفت. کلّی گویی کرد. یک جایی اگر راست بگویی، مثلاً میگویند: آقا نظر شما راجع به فلانی چیست؟ میخواهد ببیند من چه میگویم، فتنه کند. بگو: حالا چه کار داری. این سؤال را از کس دیگر بپرس. در هر شهری من میروم این برای من پیش میآید. حاج آقا نظر شما دربارهی فلانی چیست؟! میگویم: آقا این سؤال را از کس دیگر بپرس. چون میدانم میخواهد این را از من بگیرد، بگوید: قرائتی چه گفت.
فرعون میخواست فتنه کند. به موسی گفت: الآن پدر من کجاست؟ خوب پدر فرعون در جهنّم است. فرعون گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى» (طه/51) نیاکان ما کجا هستند؟ موسی چه بگوید؟ بگوید: نیاکان تو در جهنّم است. فرعون میگوید: ببینید، ببینید، چطور به من جسارت می کند. میگوید: پدر سوخته گفت: حالا چه کار به پدرت داری؟ «قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى» (طه/52) خدا میداند کجاست؟ ما چه کار به مردهها داریم؟ یعنی گاهی وقتها یک سؤالاتی میکنند، این سؤالات بو دارد. سؤالاتی که بو دارد جواب ندهید.
6- تحریف و تقطیع اخبار و گزارشها
تقطیع اخبار یا دست بردن در اخبار، اخبار را وقتی میخواهد دست ببرد، تقطیع میکند. حزب الله به اسرائیل حمله کرد. یا حزب الله متقابلاً به اسرائیل حمله کرد. یک کلمهی متقابلاً بنویسیم یا برداریم. چقدر معنا فرق میکند. اگر گفتیم: حمله کرد، مردم میگویند: ببین حزب الله تجاوز کرده است. حمله کرده است. اگر گفتیم: متقابلاً حمله کرد، یعنی موشک جواب موشک است. یک کلمهی متقابلاً را حذف میکند، تا یک فتنهای درست کند. اخبار را تقطیع میکند.
خوب، تحریف حالا تحریف لازم نیست تحریف لفظی باشد. تحریف معنوی میکند. معنای صبر چیست؟ صبر یعنی هرچه در سرت زدند، بگو: حوالهات به حضرت عباس نه. «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ» (مدثر/7) کلمهی «اِصبر» یعنی هم قیام کن، هم مقاومت کن. صبر یعنی مقاومت. مقاومت در کنار قیام. «زهد» یعنی چه؟ تو که اهل دنیا نیستی. من اهل دنیا نیستم یعنی چه؟ یعنی حق مرا تو بخوری؟نه تو آدم زاهدی باش. دنیا ارزش ندارد.یعنی تو بخوری؟ معنای زهد چیست؟ پس تحریف معنا !
معنای تقوا چیست؟ وقار، آخر شما که آدم با وقاری بودی. معنای وقار این نیست که آدم دائم ساکت باشد. فاطمه زهرا وقار داشت. در مسجد پیغمبر رفت سخنرانی کرد. زینب کبری وقار داشت. در کوفه و شام سخنرانی کرد. معنای وقار سکوت نیست. گاهی باید نعره کشید. گاهی باید فریاد زد. اصلاً گاهی باید تند حرف زد. در نهجالبلاغه یک چیزهایی داریم که من اگر یکی را بگویم... البته مردم ما خوب هستند، ولی حضرت امیر به آدمهای نااهل یک چیزهایی گفته است. گفته: «لَا أَبَا» «أَب» یعنی پدر! «لَا أَبَا» بیپدرها! «لَا أَبَا لَکُم» (بحار الانوار/ج 18/ص204) ای بیپدرها! «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَال» (بحار الانوار/ج34/ص64) ای مرد نماهای نامرد! «یا اشباه بلا ارواح» لاشههای بیروح! «قُبحاً لکم»، «تبّاً لکم» خود خدا میگوید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ» (مسد/1)
معنای وقار این نیست که آدم تند حرف نزند. آخر قرآن گفته: «قَوْلاً لَیِّنا» (طه/44) قرآن کجا گفته: « قَوْلاً لَیِّنا» دفعهی اول موسی گفت: «قَوْلاً لَیِّنا» این دفعهی اول بود که خدا به موسی گفت: موسی نزد فرعون برو، «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنا» (طه/44) نرم حرف بزن. کدام آیه داریم که دفعهی سیام هم نرم حرف بزن؟ دفعهی سیام بگو: خفهشو! خود خدا میگوید: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) خودت ابتر هستی. ننه و جد و آبادت ابتر است. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/13) خودت خُل هستی. این «قَوْلاً لَیِّنا» برای دفعهی اول است. من یکبار تند با کسی حرف زدم، ولی دیدم یک آقایی آمده گفته: آقا شما که معلم قرآن هستی مگر قرآن نمیگوید: «قَوْلاً لَیِّنا»؟ گفتم: «قَوْلاً لَیِّنا» کجا؟ چه کسی به چه کسی گفته است؟ «قَوْلاً لَیِّنا» برای موسی در اولین برخورد است. اما وقتی سی بار میگویی، گوش نمی دهد، دیگر باز هم سیو یکم هم «قَوْلاً لَیِّنا» خدا در قرآن میگوید: «یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (بقره/159) خدا و تمام فرشتهها و جن و انس بر او همیشه لعنت کنند. ما مردهباد داردیم. زنده باد هم داریم! آدمی اگر وارد نباشد، گاهی با یک آیه که خدا گفته: «قَوْلاً لَیِّنا» اسلام گفته: صبر کن. اسلام گفته: دنیا ارزش ندارد. اسلام گفته: باوقار باش. یعنی به اسم صبر و وقار و اینها مردم را به انزوا و تحمّل و نمیدانم ذلّت پذیری میکشاند.
استفاده از واژههای خوب برای فتنه اندازی:، صبر، تقوا، تقیّه، ببین فلانی چه آدم خوبی است. ببین فلانی را چقدر همه دوست دارند. ببین فلانی چه آدم با وقاری است.
یک جوانی را آوردند که مشغول یک کار بدی بود. نزد حضرت علی آوردند، گفتند: آقا ما شاهد بودیم که ایشان فلان کار را کرد. حضرت علی یک سیلی در گوش جوان زد. گفت: دیگر از این کارها نکنی. بعد که سیلی زد گفت: بیا! مثل اینکه همسر نداری. گفت: خوب بله اگر همسر داشتم این کار را نمیکردم. گفت: این پول را بگیر و برو ازدواج کن. یعنی هم سیلی زد... نه فقط پول بدهیم که هرکس هر غلطی بخواهد بکند، نه فقط سیلی بزنیم...
عرض کنم به حضور جنابعالی که دروغ میگویند. همینطور یک چیزی میگویند، با دروغ! قرآن گفته: «إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا» (حجرات/6) هرچه شنیدید، تحقیق کنید. هرچه شنیدید تحقیق کنید. نه باور کنید. زودباوری بد است. نه رد کنید. یکوقت میبینی، عکسش چاپ شد. سندش چاپ شد. هرچه شنیدید نه بگویید: بله، نه بگویید: نخیر!
پیشگویی، تحلیل، آمارهای یأس آور، قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر اخباری به دست شما رسید، هیچ جا پخش نکنید. آنها را به کارشناس بدهید، کارشناسان عالمی که اهل استنباط هستند. و بتوانند تحلیل کنند که این هست یا نیست.
تکرار و مراوده، اینکه به شیطان «خنّاس» میگویند، خنّاس یعنی میآید هل بدهد مقاومت میکنی، میرود. دفعهی دوم میآید. مرتب میگویی: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» میرود دوباره میآید. این خناس یعنی میرود و برمیگردد. دائم پنهان میشود و پیدا میشود. «الْجَوارِ الْکُنَّسِ» (تکویر/16) یعنی ستارههایی که خورشید کنار میرود، پیدا میشوند. خورشید طلوع میکند ناپیدا میشوند. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/4) یعنی آنقدر مراوده میکند. میآید و میرود، میآید و میرود تا بالاخره این را به دام بیادازد. چون گاهی وقتها چوب سفت است. با یک تبر نمیشکند. آنقدر میزند تا این بشکند. قند را که خانم میخواهد بشکند، یکبار میزند نمیشکند. اینقدر میزند تا بشکند. «خنّاس» یعنی مراوده! بیان را عوض میکند. قیافه را عوض میکند. لحن را عوض می کند. رفیقها را عوض میکند. از هر دری وارد میشود برای این.
استفاده از هنر، عکسش را قشنگ چاپ میکند. سورهای خوبی میدهد. انتخابات است دیگر. استفاده از هنر! سامری یک گوساله درست کرد، از طلاها یک مجسمه ساخت، مجسّمهی گوساله، طوری درست کرد که باد که وارد آن میشد مثل این سوتکهایی که میزنی صدا میکند، این باد که وارد این لولهها میشد، صدا میکرد. گفت: «هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى» (طه/88) خدا همین است. یک عده را سراغ گوساله پرستی برد. بالاخره سامری هنرمند بود. سامری هنرمند بود. از هنرش استفاده کرد. تزیینها، عکسها، الفاظ، چهرهها مهم است.
طرح مسائل تفرقه افکن، قرآن دربارهی تفرقه، میگوید: «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» (قصص/4) شیعه، یعنی گروه گروه،شیعه و سنّی، شمالی و جنوبی، یزدی و اصفهانی، عرب و عجم، ترک و لُر و فارس و نمیدانم بلوچ و «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» هرکس هر حرفی بزند، و هر حرکتی بکند، که قبیلهها، محلّهها، شهرها، آدمها را در مقابل هم شاخ به شاخ کند، تعصّب به وجود آورد، تعصّب را تشدید کند، این فرعون است. چون قرآن میگوید: «وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً» فرعون برنامهاش این بود که بین گروهها، بین مردم، مردم را گروه گروه میکرد.
7- دعوت قرآن به وحدت ادیان آسمانی
در مقابل این ما باید دعوت به وحدت کنیم. ما با یهودیها و مسیحیها، قرآن میگوید: به یهودیها بگویید: مشترکات که داریم، هردو خدا را که قبول دارند، یهود و مسیحیت و اسلام، خدا را که قبول دارند. بیاییم در خدا مشترک شویم. هردو قبول داریم. بیایید در خدا و معاد شریک شویم. حالا پیغمبر شما به موسی میرسید میایستید. آنها به عیسی میرسند، میایستند. ما میگوییم: نه! آنها را قبول داریم، پیغمبر هم قبول داریم. ما هرچه شما قبول دارید، قبول داریم یک چیزی هم اضافه! چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. آنوقت ما شیعه و سنی که مشترکاتمان زیاد است. قبلهمان هم یکی است. نمازمان هم یکی است. قرآنمان هم یکی است. نمیدانم پیغمبرمان یکی است. کتاب ما یکی است. روایات و سنّت نبوی ما یکی است. ما در چند مسئله اختلاف داریم. خدا میگوید: حتی با یهودیها و مسیحیها «تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ» (آل عمران/64) به یهودی میگوید: بابا در مشترکات بیایید با هم باشیم.
این تنوّع و ماساژ تبلیغاتی مسئلهی مهمی است. به قول قرآن میگوید که: «صَرَّفْنَا الْآیات» (احقاف/27) یعنی آیات را با بیانهای مختلف گفتیم. مثبت دارد، منفی هم دارد. ما برای فتنه خیلی باید چشممان را باز کنیم. هیچ راهی برای نجات از فتنه نداریم، جز اینکه دستمان را در دست آدمهایی بگذاریم که باسوادترین آدمها هستند. با تقوا ترین آدمها، بیهوا و هوسترین آدمها، او ما را بیمه میکند. هیچ جای دیگر هم نرویم. من الآن اینجا 13 مورد را گفتم.
تهمت میزنند، من از کجا میفهمم راست است یا دروغ! با القاب آزادی، حقوق بشر، من چطور تشخیص بدهم؟ استفاده از نمادهای مذهبی، قرآن، مسجد، سوگند، معجزه، گریه، به رخ کشیدن افراد، فلانی با من است. فلانی با من است. ما چطور تشخیص بدهیم؟ شایعهها، چطور تشخیص بدهیم؟ کلّی گویی و کلمات دو پهلو، چطور تشخیص بدهم؟ تحریف الفاظ! چطور؟ دروغ، تحلیل، پیشگویی، خنّاسبازی، طرح مسائل تفرقه افکن، استفاده از هنر، بالاخره ما چه کنیم در این دنیایی که در و دیوار دارند، همهی شبکهها، همهی اینترنتها، همهی ماهوارهها، همه علیه ما، به زبان فارسی به انواع مختلف با قیافههای مختلف، با لحنهای مختلف، ما چه کنیم؟ راه نجات نسل نو این است که ایثار بکند. این عقلی است. تقلید عقلی است. عقل میگوید: هر بیماری به پزشک مراجعه کند. این عقلی است. عقل میگوید: هرکسی به کارشناس مراجعه کند. رجوع به کارشناس عقل است. عقل است، عقل است. عقل میگوید: در این موجها ببینیم در ایران باسواد ترین افراد چه کسی هستند؟ 2- با تقوا ترین افراد چه کسی هستند؟ 3- بیهوس ترین افراد چه کسی هستند؟ پیدا کنیم دستمان را در دست او بگذاریم. بیمه میشویم. غیر از این باشد این موجها ما را میبرد. نه شما را میبرد. خیلی از شما و ما قویترها را هم میبرد. وسوسههای شیطان در جلسهی قبل گفتم، خیلی قوی است. یک عمری است شیطان وسوسه میکند. مگر ما میتوانیم در مقابل وسوسههای شیطان دوام بیاوریم. از هر دری میآید، بابا حالا این لذت را از دست نده! خدا ارحمالراحمین است. اینطور هم که آخوندها میگویند نیست. خدا ارحمالراحمین است. با خدا ارحمالراحمین است میگوید: وارد شو، خدا میبخشد. به هر حال ارحمالراحمین را میآورد، برای اینکه او را به خلاف هُل بدهد. حالا معنای ارحمالراحمین چیست؟ چه کسی میتواند جز یک فقیه عادل به ما بگوید: معنای ارحمالراحمین چیست؟ معنای «اشد المعاقبین» چیست؟ بابا حالا کوتاه بیا! « قَوْلاً لَیِّنا»، «قَوْلاً لَیِّنا» یعنی چه؟ یعنی با طاغوت مبارزه نکن، « قَوْلاً لَیِّنا»! « قَوْلاً لَیِّنا» یعنی چه؟ یعنی داد نزن. کجا اسلام باید بگوید: اینجا جای داد زدن است. آمد به امام گفت: آقا فلان قانون خلاف در مجلس شورای زمان شاه تصویب شد، ما رأی ندادیم. امام فرمود: غلط کردی. گفت: ای رأی ندادیم.خلاف قانون بود، رأی ندادیم. فرمود: باید بلند شوید صندلیها را هوا بیاندازید. باید بلند شوید شیشهها را بشکنید که رأی ندهند. بالاخره تو رأی ندادی، عدهی دیگر رأی دادند. تصویب شد! گاهی وقتها آدم باید بلند شود، شیشه بشکند. گاهی باید بلند شود صندلیها را هوا بیاندازد. نه آدم باید باوقار باشد. وقار معنایش چیست؟ چه کسی میگوید: معنای صبر و وقار چیست؟ فقیه عادل بیهوس پیدا کنید، از او بگیرید. وگرنه با« قَوْلاً لَیِّنا» کلاه سرتان میرود. خدا ارحمالراحمین است برو جلو! چه رفت از او خبر بیاورد؟ بابا آزادی است، هرکاری میخواهد بکند، بکند. مزاحم مردم نشوید. بگذارید مردم دو روز را خوش باشند. بگذارید مردم همه دوستت داشته باشند. یعنی اینها بالاخره اینها چیزهایی است که دائماً ما در خیابان و بازار و خانه سر و کلّه میزنیم.
خدایا در امواج فتنهها، حدیث داریم که وقتی فتنهها به سمت شما، مثل شب تاریک هجوم کرد، «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآن» (بحار الانوار/ج74/ص136) قرآن و اهل بیت میتواند ما را نجات بدهد..
بحثی که داشتیم، قبلاً راجع به فتنه بود که گفتیم میشود عناوین جنگ روانی گذاشت. جنگ نرم، جنگ سرد، حالا ما اصطلاح قدیمیاش را میگوییم که هم قرآنی است و هم قدیمی است و دیگر نیازی به توضیح ندارد. فتنه گفتیم که فتنه گاهی از درون است، گاهی از بیرون است. راههای فتنه را امروز میخواهیم بگوییم. تاکتیکها و ابزارهای فتنه، اینها برای ما سبب بصیرت میشوند.
راهها و ابزارهای فتنه در جامعه(1)
1- تهمت به مسئولان و مدیران جامعه
برای ایجاد فتنه راههایی هست. یکی تهمت به افراد است. فلانی برد و خورد. فلانی فامیلهایش را روی کار آورده است. همینطور... وقتی هم می گوییم: به چه دلیل؟
بیست تا اداره رشوه میگیرد. میگوید: همه ادارهها رشوه میگیرند! بیست تا بازاری کلاه برداری میکند، همه بازاریها دزد هستند. در دانشگاه مثلاً یک فسادی میشود. دانشجوها چنان هستند. مگر میشود اینطور حرف زد؟ نمیشود به خاطر ده، بیستتا دانشگاه، بازار، خیابان، پلیس، اداره همه را به رگبار بست. یکی از راههای فتنه این است که به هم اعتماد نباشد، اعتماد که از بین رفت، همه کاری میشود کرد. تزلزل اعتماد!
خوب، فرعون به مردم میگفت: «یُریدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما» (طه/63) موسی و هارون ساحر هستند، اینها میخواهند زمینهایتان را بگیرند. «یُریدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما» آیهی قرآن است. موسی و هارون آمدند به فرعون گفتند: دست از ادعایت بردار. پروردگار خدا الله است، نه تو ، میگفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) من رب هستم. میگفت: این دو نفر میخواهند زمینهای شما را بگیرند.پس تهمت.
2- بهرهگیری از القاب و عناوین جذّاب
القاب دلپسند، آزادی، حقوق بشر! معنای آزادی چیست؟ اصلاً معنای آزادی چیست؟
خدا رحمت کند آقای فلسفی را، اول انقلاب. یک بحثی در شهر بندر عباس داشت که آزادی یعنی چه؟ ایشان میگفت: یک کفتر پرانی پشت بام رفت کفترهایش را هوا کند. همسایه گفت: بابا اینجا خانهی ما است. تو پشت بام میروی، زن و بچهی من پیدا هستند. یا الله بگو. گفت: آقا مگر آزادی نیست؟ چهاردیواری آزادی است. خانهی خودمان است.ایشان هم یک سطل برداشت با یک چوب رفت پشت بام خانهشان، هروقت کفترها مینشستند، میزد این کفترها میپریدند. میگفت: آقا چرا چنین میکنید، کفترهای مرا پرواز میدهید؟ گفت: بابا،سطل خودم، چوب خودم، خانهی خودم، پشت بام خودم آزادی است.
معنای آزادی چیست؟ آزادی به معنی مزاحمت دیگران است. سلب امنیّت از دیگران است. آزادی یعنی آدم هرچه دلش می خواهد بنویسد. هرچه دلش میخواهد، بگوید. آبروی همدیگر را بریزد. معنای آزادی این است؟ حساب و کتاب دارد.
اضطرابها، استرسها، تصادفها...
کجای دنیا اجازه میدهند خلبان در حال مستی خلبانی کند؟ پشت هواپیمایش بنشیند؟ بگوید: خوب آزادی است. آزادی است پس جان مردم چه؟ در حال مستی میخواهی خلبانی کنی؟اینطور نیست که کسی با لباس شنا بیاید سر کلاس فیزیک بنشیند. استاد فیزیک دارد فیزیک میگوید، یک کسی با لباس شنا بیاید و بخوابد. بگوید: آزادی است. آزادی یک دری دارد. یک دروازهای دارد.
3- توجه اسلام به حقوق حیوانات
حقوق بشر یعنی چه؟ یعنی اسلام طرفدار حقوق بشر نیست؟ اسلام طرفدار حقوق حیوانها هم هست. تا چه برسد به بشر؟ حضرت امیر میگوید: اگر چند تا شتر را زکات گرفتی داری میآوری، یکسان سوار شو. نکند یک شتر را یک ساعت سوار شوی، و یک شتر را یک ربع. عدالت حتی بین حیوانها! اگر یک حاجی زود مکه رسید، امضایش را قبول نکن. چرا؟ برای اینکه حاجی که زود مکه آمده است، معلوم میشود اسبش را در راه دوانده است. شترش را در راه خسته کرده است. و کسی که حتی در راه مکه اسب و شترش را خسته کند، این معلوم میشود سنگدل است. قساوت قلب دارد. امضایش از اعتبار میافتد. حتی میگوید: حیوان را روبروی حیوان ذبح نکن. همان مقداری که نگاه میکند، همان مقداری که شعور دارد، اذیّت میشود. اگر رفتی شتری را به قصد زکات بگیری، نکند شتری را بگیری، بچه شتر ناله کند. «لا تفرق بین الناقة و فصیلتها» (نهجالبلاغه) رحم کن! رأفت. شیر میدوشی، همهی شیرها را ندوش. یک خورده شیر در پستان برای گوساله بگذار. بیش از طاقتش بار بارش نکن. اگر میخواهی حرف بزنی، پایین بیا و حرف بزن. نکند روی اسب و الاغ نشستی و اختلاط میکنی. بیا پایین حرف بزن، وقتی خواستی حرکت کنی، سوار شو. اگر حیوان خواب است، شکار نکن. اگر حیوان خواب است، شکار نکن. شما اگر حیوان را با سنگ بکشی، گوشتش حرام است. حتماً باید با چاقو بکشی. چون خفه کردن با سنگ حیوان زجرکش میشود.
اسلام برای حیوانها حقوق دارد. برای بشر، حقوق بشر هیچ حرف تازهای ندارد. من خواندم. حقوق بشر هیچ حرف تازهای ندارد. حرفهای خوبی دارد. اما بهترش را اسلام گفته است. این القاب ما را گول میزند. نمیدانم روانشناسی کودک، روز کودک، کدام یک از کسانی که عمرشان را در راه خدمت به کودک صرف کردند، به اندازهی پیغمبر احترام میکردند؟ پیغمبر به بچهها سلام میکرد. چه کسی الآن به بچهی سه ساله سلام میکند؟ پیغمبر ما سجده میرفت، بچهها روی کمرش میرفتند، بازی کنند. اینقدر سجده را طول میداد، که بچهها بازیشان تمام شود پایین بیایند، گفتند: یا رسول الله! خیلی سجده را طول دادی؟ فرمود: کمرم میدان ورزش بچهها بود، میخواستم بازی بچهها به هم نخورد. کدام یک از این کسانی که برای کودک کتاب و مقاله و مجلّه مینویسند، حاضر هستند کمرشان میدان ورزش بچهها شود. یعنی آن هم در حال نماز.مادر بچه را به پیغمبر داد. بچه در دست پیغمبر بود، ادرار کرد. تا ادرار کرد، مادر جیغ زد. گفت: چه شد؟ گفت: در دامن پیغمبر ادرار کرد. گفت: خودم میشویم. تو چه حقی داشتی سر بچه جیغ بزنی؟ بچه ترسید. دامن من آلوده شد، میشویم. تو حق نداری جیغ بزنی. کسی حرف تازهای ندارد. کسی حرف تازه ندارد. اسامی آزادی، حقوق بشر، مدنیّت، دموکراسی، مگر عراق دموکراسی نشد؟ خودشان جمع شدند، انتخابات، مسئولینشان را تعیین کردند. آمریکا راضی شد؟ مگر فلسطین دموکراسی نشد؟ مگر خودشان تعیین نکردند؟ آمریکا راضی شد؟ پس ببینید: 1- تهمت 2- القاب زیبا
4- بهرهگیری از مذهب علیه مذهب
استفاده از نمادهای مذهبی، مسجد ضرار، یک از ابزارها بود. قرآن یک آیه دارد، راجع به مسجد ضرار اسمش را هم برده است. میفرماید: مسجدی ساختند، برای اینکه در این مسجد به اسم مسجد، علیه مسجد. مذهب علیه مذهب. به اسم مسجد خواستند برنامههایی پیاده کنند، خدا به پیغمبر فرمود: در این مسجد نرو. «لا تَقُمْ فیهِ أَبَداً» (توبه/108) ابدا پایت را در این مسجد نگذار. پیغمبر را بردند افتتاح کند، پیغمبر فرمود: بیل و کلنگ را بردارید، مسجد را خراب کنید. جایش را هم زبالهدان کنید. چون این مسجد براساس تقوا ساخته نشده است. این مسجد خانهی تیمی است. «إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّه» (توبه/107) «اِرصاد» یعنی رصد خانه بنا شده از خارج به این اطّلاع بدهند. یعنی اینها اخبار را در مسجد گوش میدهند، به دشمن خارجی اطلّاع میدهند. رصدخانه، کمینگاه است. «تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنین» (توبه/107) این مسجد باعث تفرقه بین مؤمنین است. استفاده از مسجد، استفاده از قرآن، هم دیروز قرآن را سر نی کردند، هم زمان خودمان شاه قرآن چاپ کرد.
4- به رخ کشیدن افراد محبوب یا نامدار. اسلام این را پیشبینی کرده است. میگوید: اگر جنگی بین مسلمانها و کفّار شد، دو لشگر مقابل هم، کفّار در صف اول یک عده مسلمان را قرار دادند. یک مشت مسلمان اجیر کردند، گفتند: شما صف اول بایستید. اگر جلوی کفّار یک صف مسلمانها بودند، کفّار میتوانند از پشت سر مسلمانها به مسلمان ها تیراندازی کنند. مسلمانها بروند تیر بزنند، تیر میخورد به مسلمانها. اسلام گفته: این مسلمان ها را درو کن. اینطور نیست که اگر صف اول مسلمان باشد، نشود او را کشت. مسلمانی که سپر کافر شود، اسلام میگوید: اینها را بکشید. چون اینها دیگر در خط کفر قرار گرفتند. مسلمان هستند، ولی در خط کفر قرار گرفتند، و سپر شدند برای آنها آقا مسلمان است خوب مسلمان باشد. این سپر شده برای کفّار
گاهی وقتها یک وصیّتی میکند که مثلاً پس از من در این مسجد پسر من نماز بخواند. بعد از پسر من نوهی من نماز بخواند. همینطور نسل اندر نسل بچههای من پیشنماز اینجا باشد. خوب خود آقا آدم مهمی بوده، مسجدش شلوغ میشده است. مردم بچه اش را قبول ندارند. نوهاش را قبول ندارند. یک مسجد بزرگ دست یک نوهای است که میتواند جمعیّت انبوهی باشد به خاطر... ممکن است نوه هم آدم خوبی باشد. ولی بالاخره مردم میخواهند یک آدم بهتری باشد. وصیّت شکسته میشود. امر دایر بشود به اینکه مسجد خدا پر شود، یا به وصیّت آقا عمل شود، پر شدن مسجد اهمیتّش از وصیّت آقا مهمتر است. آقا وصیّت کرده است. خوب این وصیّت غلط است. مثل اینکه میگویند: نذر کردم شترم را جلوی هیئت بکشم. خوب نذر تو غلط است. مگر میشود خیابان را خونی کرد؟ روز عاشورا شترش را میاورد، گاوش را وسط خیابان میآورد. رم میکند. خونی میشود. می ترسند. که چه؟ نذر کرده است. نذرت غلط است.
بنا نیست که اگر صف اول مسلمان باشند، بگوییم: ما دستمان بسته باشد. اگر حضرت آقا وصیّت کرده است، دست ما بسته باشد. شورای مصلحت معنایش همین است. شورای مصلحت اگر دید یک قانونی به بن بست رسیده است، شورای مصلحت مینشینند، یک عده از کارشناسها زیر نظر ولایت فقیه، این خط را میشکنند. این شهر مصلحتش این است که یک خیابان کشیده شود، نمیتوانیم بگوییم: اینجا یک پیر زن نفرین میکند.. نمیتوانیم یک شهر را منتظر یک پیرزن بمانیم. خانهی خدا هم باید خراب شود. اگر مسجدی در وسط خیابان قرار گرفته، خراب میشود. چون آن یک کار مستحب است. نیاز مردم یک کار واجب است. اگر یک شهری یک خیابان میخواهد که این خیابان نفس شهر است. نیاز جدی مردم است. مسجد هم باشد خراب میکنند یک گوشهی دیگر یک مسجد میسازند. اسلام بن بست، ندارد. کسی نمیتواند با وصیّتش بن بست ایجاد کند. بله اگر وصیّت راهگشا باشد، طوری نیست. یکی از علمای میانه خدا رحمتش کند. میدید مردم زبالههایشان را میآورند، وسط شهر یک جایی میریزند. هرچه به مردم گفت: بابا این زباله ها را میریزید. گربه و سگ و مگس و پشه و میکروب جمع میشود و این کار را نکنید. هرچه گفت مردم گوش ندادند. آخرش وقتی مریض شد وصیّت کرد. گفت: اگر من مردم، من را وسط زبالهها دفن کنید. آقا از دنیا رفت، گفتند: وصیّت کرده است. زبالهها را کنار کردند، آنجا دفن کردند. به خاطر قبر حضرت آقا زبالهها را برداشتند و سنگ مرمر کردند. میگفت: چه کنم من زنده بودنم فایده نداشت. بلکه با مرگم به نفع بهداشت کار بکنم. گاهی وقتها وصیّت باعث میشود که یک راهی باز شود. اما وصیّت اگر گره به کار امت میزند، بن بست نیست. به اینکه فلانی و فلانی و فلانی، چهرههای خوب، آدمهای خوب این به رخ کشیدن های آدم های خوب از ابزار فتنه است.
ادامه مطلب در بخش بعدی (راهها و ابزارهای فتنه در جامعه2)
عوامل فتنه (درونی و بیرونی)
1- هوای نفس، عامل فتنههای درونی
فتنهها گاهی درونی است. از درون است. گاهی از بیرون است. فتنههای درونی، گاهی از هوای نفس است. گاهی از وسوسه است. وسوسه شیطان. فرق بین هوای نفس و وسوسه شیطان این است که قرآن راجع به هوای نفس میگوید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» (یوسف/53) یعنی نفس آدم را به کار خلاف امر میکند. هوسها آدم را به فساد میکشد. راجع به ریشهها اینطور میگوید: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ» (اعراف/22) این 5 تا تأکید دارد، این دو تا، کلمهی «اِنَّ» کلمهی لام «لَأمَّارَة» کلمهی مبالغهی، حرف «ة» کلمهی جملهی اسمیه. «اِنَّ» یعنی حتماً، قرآن راجع به خطر نفس 5 تا تأکید دارد. قطعاً، قطعاً، قطعاً،قطعاً، قطعاً نفس خطرناک است. اما شیطان را سه بار میگوید. این 5 مورد را برای شما بگویم. کلمهی «اِنَّ» یعنی قطعاً. «لام» لأمَّارة، لام هم یعنی قطعاً. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» (عصر/2)، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» (علق/6) «لَ» یعنی قطعاً. نمیگوید: «اِنّ النفس آمرةٌ» اَمّار یعنی خیلی امر میکند. تأکید در آن است. ببین اَمّار مثل بقّال، خبّاز، حدّاد، یعنی تأکید است، یعنی مبالغه است. باز اَمارٌ نگفته است. أمّارةٌ! این «ة» اَمّارةٌ تأکید است. جمله هم جملهی اسمیه است. یعنی فعل در آن نیست. «نفس» اسم است. «اَمّارة» اسم است. «سوء» اسم است. تأکید جملهی اسمیه بیشتر است. «اِنّ» یک تأکید است، لام «لَ» یک تأکید است. خود أَمّار مثل بقّال، حدّاد یک تأکید است. «ة» أمّارة یک تأکید است. جمله اسمیه است. یعنی یک، دو، سه، چهار، پنج. یعنی قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً قطعاً هوس شما را گول میزند.
صدام هوس کرد قهرمان عرب شود. سردار قادسیه، به خاطر رسیدن به هوسش کویت را به آتش کشید. عراق را به آتش کشید. ایران را به آتش کشید. یک کسی هوسش میکند مثلاً مشهور شود. در هند هستند آدمهایی که 30 سال تمرین میکنند، که ده ساعت روی کلّه بایستند. کلهشان را پایین میگذارند. من هندوستان دیدم کسی را که سرش را زمین گذاشته بود، پایش را هوا برده بود. مثلاً دو ساعت و نیم تمرین میکند. چند سال تمرین میکند که دو ساعت روی زمین... حالا مثلاً که چه شود؟ که چه؟ دلش میخواهد مثلاً فرض کنید که کاری برایش ثبت شود. مثلاً چه شود؟! یک جایی تابلو دیدم، تابلوی احمقانه! هرکس یک ساندویچ 16 کیلویی را یک ربع بخورد، یک ماشین جایزهاش است.آدم یک ربع 16 کیلو ساندویچ را بخورد؟ آنوقت یک ماشین بگیرد!آن کسی که این مسابقه را برقرار میکند چه فکری میکند؟ غیر از نفس! ان کسی که 16 کیلو را یک ربع بخورد، چه فکری میکند جز نفس! خیلی از جوانهای ما به خاطر رسیدن به هوا و هوسشان، یک هوسی دارد میخواهد به هوسش برسد. بر عمرش آتش میزند. کشوری را آتش میزند. خانوادهای را آتش میزند.
2- وسوسههای شیطان، عامل بیرونی فتنه
گاهی به خاطر هوای نفس، «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء» اما شیطان را سه تأکید دارد. یکی از تأکیدهایش را شما بگویید. بارکالله! «اِنّ» یک تأکید جملهی اسمیه! یعنی در «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما» هم فعل وجود ندارد. «إِنَّ» فعل نیست. «الشَّیْطانَ» هم فعل نیست. «لَکُم» هم فعل نیست. «عَدُو» هم فعل نیست. همه جمله اسمیه است. «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبین»
خوب بسیاری از فتنهها از راه نفس است. «آفة العقل الهوى» (غررالحکم/64) امیرالمؤمنین میفرماید: عقل انسان یک آفتی دارد. آفتش این است که آدم هوس میآید، جلوی عقل را میگیرد. یک کارهای ضد عقل انسان میدهد به خاطر هوسش. حالا هوس چی؟هوسها چند گونه است. همه ممنوع است. نه هوس خود، نه هوس بستگان، نه هوس بزرگان، نه هوس اکثریت مردم. همه ممنوع است. برای همه آیه داریم. هوس خود نباشد.
قرآن میگوید: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» (نازعات/40) آیهی قرآن است. «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» هوس خود ممنوع! شما حق نداری دنبال هوست بروی. هوس بستگان هم میگوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ» (تغابن/14) بعضی از همسرها و بچهها «عَدُوًّا لَکُمْ» دشمن تو هستند. هوس بزرگان هم قرآن میگوید: «أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا» (احزاب/67) روز قیامت به افرادی میگویند: چرا منحرف شدی، میگوید: دنبال بزرگها رفتیم بدبخت شدیم. مثلاً او خواست به پست برسد، ما ستاد انتخاباتی بودیم، دین فروشی کردیم. حلال و حرام و زمین و آسمان را به هم دوختیم مثلاً که این شورای شهر شود. که این شهردار شود. که نمیدانم نمایندهی مجلس شود. رییس جمهور شود. دنبال بزرگها رفتیم. اکثریت هم قرآن میگوید: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْض» (انعام/116) اکثر مردم را پیروی کنی، «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْض» منحرفت میکنند. فتنه!
ریشهی فتنه گاهی هوسهای درونی است. چرا دست به فتنه زد؟ دلش میخواهد قهرمان شود. مسابقه است. یک گروه میبرند، یک گروه میبازند. خوب حالا مثلاً برای چه شیشهها را میشکنی؟ باختی دفعهی دوم میبری؟ حالا این چیست که باید یک جایی را به آتش بکشی؟ این فتنه برای چیست؟ گاهی وقتها مثلاً میخواهد بگوید: من منحصر به فرد هستم. من کسی هستم که خودم را از فلان مقدار پرت میکنم. که چه؟ دو سه نفری سوار موتور میشوند، چرخ جلوی موتور هم بلند میکند که مثلاً مردم نگاهش کنند. که چه؟ بعد میافتد، کلاه ایمنی هم ندارد. یک عمری روی دست پدر و مادر یا دولت و بهزیستی میماند. ویلچری میشود. ضربه فنی میشود. جانت را فدای چه میکنی؟ خیلی از جوانهای ما، این پرخوریها، بیشتر بیماریهای ما از پرخوری است. بسیاری از بیماریهای ما از پرخوری است. پرخوری یک هوس است. این خیلی مسئلهی مهمی است. این جنگ نرم است. یعنی شیطان دائم ما را گول میزند، یکوقت نگاه میکنیم جوانی ما رفت، هیچ کاری هم نکردیم.
3- نداشتن بصیرت، زمینه قرار گرفتن در فتنه
1- نبود بصیرت! چون بصیرت نیست، حق و باطل را تشخیص نمیدهیم. چه کنیم بصیرت پیدا کنیم؟ قرآن میگوید: اگر میخواهی بصیرت پیدا کنی، راهش تقوا است. گناه نکن به شما میگویم: حق کدام است و باطل کدام است. قرآن راجع به تقوا سه آیهی قشنگ دارد. میگوید که: «وَ مَنْ» کسی که، «یَتَّقِ اللَّه» اگر کسی از گناه دوری کند، سه تا 1- «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) یک جا داریم، «یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً» (نور/40) یکجا دیگر داریم « یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/29) این سه تا آیهی قرآن است. اگر کسی گناه نکند، ما راه خروج برایش میگذاریم. یعنی نمیگذاریم در بنبست گیر کند. ما یک نوری به او میدهیم حق را میفهمد. نور که روشن شد آدم راه و چاه را تشخیص میدهد. ما اگر کسی تقوا داشته باشد، فرقان یعنی دیدی به او میدهیم که بین حق و باطل فرق بگذارد. یعنی قاطی نمیکند. نمیگوید: والله ما که گیج هستیم. ما که نمیفهمیم حق با چه کسی است؟ ما که نمیفهمیم چه کسی درست میگوید؟ اگر تقوا باشد راه خروج از بنبستها، نور وسیلهی فرق بین حق و باطل. راه پیدا کردن بصیرت این است. چون انسان وقتی گناه میکند، میخواهد ببیند چه کسی را دوست دارد. از چه کسی خوشش میآید. میگوید: حق با این است.
2- آرزو و توّهم، گاهی روی آرزو گرفتار فتنه میشود. آرزو! مثلاً آرزویش این است که دختر فلانی را بگیرد. آرزویش این است که فلان پست را بگیرد. فلان مدرک را بگیرد. به هر قیمتی شدی، خودش را به آب و آتش میزند. آرزویش این است که عروسیاش مثل فلانی باشد، خانهاش مثل فلانی باشد. ماشینش مثل فلانی باشد. این آرزوها باعث میشود که زمین و آسمان را به هم بدوزد، تا به آن کاری که میخواهد برسد. آرزو هم آدم را به فتنه میکشاند.
تبلیغات آدم را به فتنه میکشاند. جهل به توطئهها! نمیداند که دشمن چه برنامهای را برایش ریخته است. نمیداند کجا به هم میریزد. خبر از توطئهها ندارد. قبرستان بقیع را وهابّیها خراب کردند. نمیدانم 80 سال، چند سال پیش. مردم در خیابان ریختند، عزا عزا است امروز! رضاشاه یک عکسی گرفت، برای خارج فرستاد. گفت: مردم در خیابان ریختند، که ما احمدشاه نمیخواهیم. رضا شاه میخواهیم. ببینید چون خبر ندارند که مردم در خیابان ریختند برای کار دیگر و این فیلم برمیدارد برای کار دیگر!
4- انحراف و گمراهی، نتیجه پیروی از هوا و هوس
امیرالمؤمنین فرمود: «مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ» اگر کسی دنبال هوا و هوس نفسش برود، «أَعْمَاه» (مستدرک/ج12/ص115) کور است، نمیبیند. مثل یک دختر و پسری که در پارک و سینما همدیگر را میبینند. چون علاقه به هم پیدا کردند، اصلاً دیگر نمیفهمد این دختر، این پسر، پدرش چه کسی است؟ خانوادهاش چه کسی هستند؟ عشق آدم را کور میکند. عشق آدم را کر میکند. «اَعماه» «أَصَمَّه» تو را کر میکند. «أَزَلَّه» با «ز» یعنی تو را میلرزاند. «أَضَلَّه» یعنی گمراهت میکند. «أَعْمَاهُ وَ أَصَمَّهُ وَ أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّه»، «أَزَلَّهُ وَ أَضَلَّه» یک «أَزَلَّ» با «ز» یک «أَضَلَّ» با «ضاد». «أَزَلَّهُ» با «ز» یعنی تو را میلرزاند. «أَضَلَّه» یعنی ضالیّن، گمراهت میکند. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطان» (مجادله/19)
چرا عمر سعد، امام حسین را کشت؟ این فتنهی کربلا، حادثهی کربلا برای چه بود؟ به عمر سعد گفتند: اگر حسین را بکشی، فرماندار ری میشوی. میخواست فرماندار شود. میخواست فرماندار شود. دلش حبّ دنیا را داشت.
5- پناه بردن به خدا در برابر وسوسههای شیطانی
خوب عرض کنم که وسوسه هم خیلی مهم است. این هم یک جنگ سرد، نرم، فتنهی درونی است. من برای اینکه اهمیت وسوسه را بگویم، سورهی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (ناس/1) و « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/1) را با هم مقایسه کنیم.
«مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» (ناس/4) «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»، «الْخَنَّاسِ» یعنی ناپیدا، پنهان میشود. شیطانی که وسوسه میکند و یواشکی آدم نمیفهمد. از این شر خواسته باشیم نجات پیدا کنیم، به سه صفت خدا: 1- «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» بعد چه؟ «مَلِکِ النَّاسِ» (ناس/2) بعد چه؟ «إِلَهِ النَّاسِ» (ناس/3) «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ» (ناس/4) یعنی وقتی به وسوسه میرسی، به سه طناب وصل میشوی. الله، ملک، رب! یعنی وسوسه به قدری مهم است که من باید به سه طناب وصل بشوم. اما در « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» میگوید: «مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ» (فلق/2) یعنی شر همهی مخلوقها، « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» یک «بِرَبِّ الْفَلَقِ» است. یعنی از همهی شر مخلوقات به یکی از صفات خدا پناه میبریم، اما از شر وسواس به سه صفت گرفتید چه شد؟ همهی خطرها، به یک طناب دستمان را میگیریم، اما از این خطر به سه طناب وصل میشویم. این خطر وسوسه است. چون «خناس» یعنی آدم نمیفهمد. گاهی خودش هم خودش را نمیشناسد. به همین خاطر به این جهاد اکبر گفتهاند. اینها خطرهای درونی است.
اما خطرهای بیرونی، دشمن چه برنامههایی برای ما دارد، سه تا برنامهی مهم دارد. سه برنامهی مهم از فتنههای بیرونی
6- تضعیف رهبر، هدف اصلی دشمنان دین
فتنهها از بیرون: 1- تضعیف رهبر 2- تضعیف مکتب 3- تضعیف امّت
تضعیف رهبر، قرآن آیاتی دارد. به پیغمبر میگفتند که: «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» (توبه/61) پیغمبر گوش است. «اُذُن» یعنی گوش، یعنی آدم سادهای است، هرچه به او بگویی گوش میدهد. هرچه به او بگویند، کانالیزه میشود. «مَهین» آدم بیارزشی است. «وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ» (هود/91) به پیغمبر میگفتند: تو عزتی نداری. تو یک آدم عادی هستی. تو کسی نیستی. تضعیف میکردند. «لَأَظُنُّهُ کاذِبا» (غافر/37) دروغ میگوید. ساحر است. اینها همه آیهی قرآن است. مجنون است. جن زده است، دیوانه است. «فی ضَلالٍ» به پیغمبر میگفتند: گمراه است. «فی سَفاهَة» (اعراف/66) سفیه است. «کَذَّابٌ أَشِرٌ» (قمر/25) «ِیَأْکُلُ الطَّعام» (فرقان/7) او هم مثل ما غذا میخورد، میخوابد. میرود. «یَأْکُلُ الطَّعام»، «یُعَلِّمُهُ بَشَر» (نحل/103) یک آدمی، یک بشری پشت پرده به او یاد میدهد. حرفها از خودش نیست. «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُون» (فرقان/4) یعنی یک قوم آخری، یک گروه دیگری پشت پرده هستند، به او کمک میکنند. این حرفها از خودش نیست. اینها تضعیف است.
یک آیه داریم سورهی جمعه پیغمبر اسلام نماز جمعه میخواند، در وسط خطبههای جمعه قافلهای، کاروانی آمدند جنس با طبل آوردند. اینها که پای خطبهها نشسته بودند، تا صدای طبل و جنس را دیدند، همه بلند شدند سراغ خرید رفتند. پیغمبر را وسط خطبهها رها کردند. 12 نفر نشستند باقیها همه رفتند. آیه نازل شد. «وَ اذا» «اذا» میدانید یعنی چه؟ یعنی چه؟ «رَأَوْا» یعنی چه؟ رؤیت، «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً» «تِجارَةً» یعنی تجارت، «أَوْ لَهْوا» «لَهو» هم یعنی لهو. «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا» (جمعه/11) وقتی یک کاروان تجارت، یک کاروان تجاری، جمعه بازار مثلاً، اگر یک کاروان خرید و فروشی دیدند، یا لهو و لعبی دیدند، «انْفَضُّوا إِلَیْها» همه بلند میشوند به سمت آن میروند. «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/11) این جمله میگوید: «تَرَکُوکَ» نمیگوید: «تَرِک الصلاة» باید بگوید: «تَرِک الصلاة» باید بگوید: «تَرک الخطبه» عوض اینکه قرآن بگوید: وقتی کاروان را دیدند نماز را رها میکنند، خطبه را رها میکنند. «تَرَکُوکَ» نماز را رها میکنند، خطبه را رها می کنند، میگوید: تو را رها میکنند. یعنی چه؟ یعنی آنچه مهمتر از نماز است، یا آنچه مهمتر از خطبه است، رها کردن رهبر است. «تَرَکُوکَ» نمیگوید:«تَرکوها» گرفتید چه میگویم؟ قرآن وقتی میخواهد به مردم بگوید: بد هستید، نمیگوید: نماز را رها کردید. نمیگوید: خطبه را رها کردید. چه میگوید؟ میگوید: پیغمبر را رها کردید. یعنی رها کردن پیغمبر لبه تیز انتقاد است. «تَرکوک» پیغمبر را رها کردید. یا تضعیف رهبر است. پیغمبر گوش است. پیغمبر نعوذ بالله آدم پستی است. عزتی ندارد. دروغ میگوید. ساحر است. جن زده است. گمراه است. خل است. نعوذ بالله! یک بشری به او یاد میدهد. اینها تضعیف رهبر است.
7- برنامههای دشمن برای تضعیف مکتب و امت
اما دوم تضعیف چه بود؟ برای تضعیف مکتب چه میکنند؟ میگویند: این قرآن چیزی نیست. ما هم خواسته باشیم مثل قرآن میآوریم. راجع به تضعیف مکتب، «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» (انفال/31) ما هم بخواهیم قرآن را میآوریم. قرآن کتاب علمی نیست. «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» ما هم بخواهیم مثل قرآن میآوریم. «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» (انفال/31) اساطیر، اسطوره اینها افسانههای پیشینیان است. «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» (یوسف/44) بدعت میگذارند. اصلاً عرفانهای کاذب. مکتبهایی درست میکنند.
حضرت عباسی مثلاً تورات با قرآن قابل قیاس است؟ توراتی که آدم در آن میخواند خدا از آسمان پایین آمد با یعقوب کشتی گرفت. بعد یعقوب خدا را زمین زد. یعقوب شست پای خدا را گاز گرفت. خدا گفت: آخ! من را رها کن وگرنه برکت به تو نمیدهم. نمیدانید در مسیحیت چقدر چرند و پرند است. حضرت عیسی و موسی را ما قبول داریم. این تورات و انجیل قابل قیاس نیست. اصلاً محال است کسی یک جو عقل داشته باشد، قاطی کند. مگر اینکه یک جو هم نداشته باشد.
حضرت عیسی مهمانی رفت، شراب کم آمد. صاحبخانه غصّه خورد. عیسی گفت: چرا غصّه میخوری؟ گفت: شراب ندارم. گفت: غصّه نخور. ظرفها را پر از آب کن. من معجزه میکنم، شراب میسازم. حضرت عیسی شرابساز است.یعقوب کشتیگیر است. بهاییت که اصلاً دیگر دین نیست. پوسیده است. دین آمریکایی یک سید خُلی پیدا شد، چند سال پیش یک حرفهایی زد و یک عده هم خُلتر از او اصلاً محال است کسی اسلام را بشناسد و با هیچ مکتبی عوض کند. کسی حرف برای زدن ندارد. این حقوق بشری که میگویند، شما حقوق بشری که انسان گفته مقایسه کنید. من سؤال میکنم از تمام اینهایی که در حقوق بشر دستی دارند. دکتر حقوق هستند. دانشجوی رشتهی حقوق هستند. آیا حقوق بشر برای کیفر جرم و کیفری قرار داده یا نه؟! من این را تحقیق کرده میگویم. تحقیق کردم از دکترای حقوقی که فارغ التحصیل شرق و غرب هستند پرسیدم. هنوز کرهی زمین قانونی برای غیبت وضع نکرده است. حال آنکه بیشترین حقی که از مردم ضایع میشود این است که آبروی همدیگر را میریزند. راحت غیبت میکنند. با یک کلمه آبروی همدیگر را میریزند، و هنوز دکترای حقوق برای آبروریزی قانون تصویب نکرده است. بیشترین حق روی کرهی زمین حق آبرو است، و غیبت هنوز همهی دکترها با هم خواب هستند. اصلاً مگر میتوانیم دین خودمان را با این دکترای حقوق مقایسه کنیم؟ حقوق بشر را که اسلام گفته است. یکجایی یک حقوقی گفته است که واقعاً امتیاز است. یک خاطره :
اگر یک زن و شوهری کافر هستند، زن مسلمان شد. زن که مسلمان شد، نزد پیغمبر اسلام آمد و گفت: آقا من... چون وقتی زن مسلمان شد دیگر حق ندارد با شوهر کافرش زندگی کند. باید جدا شود. زن مسلمان نباید شوهرش کافر شود. خوب زن که مسلمان شد، چهار چیز میخواهد.
1- شوهر میخواهد. اسلام میگوید: «تَنْکِحُوهُن» (ممتحنه/10) مردم مسلمان این خانم را عقد کنید.
2- پول میخواهد. میگوید: «آتُوهُنَّ أُجُورَهُن» (نسا/24) جیبش را هم پر کنید.
3- شوهر اولش کلی مهر داده این را گرفته است. میگوید: مهری هم که شوهر اولش، ولو شوهر اولش کافر بوده است، ولی خرجش کرده است. خرج تالار، عروسی، آن پولی را هم که آن شوهر کافر داده است، امت اسلامی از بیتالمال یا از مسلمانها، آن پول کافر هم به او بدهید. بالاخره کافر است کافر باشد. کلی چند میلیون خرج کرده تا او را گرفته، حالا رها کرده و رفته است. پس پولها چه شد؟ پول بدهید که او لااقل با کسی دیگر ازدواج کند. به کافر هم پول بدهید. از همه گذشته، او را هم امتحانش کنید. یکوقت میبینی جاسوس است. به اسم مسلمان میآید در مسلمانها جاسوسی میکند. جاسوس زن هم داریم دیگر! «فَامْتَحِنُوهُن»، « إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ» (ممتحنه/10) خانمی هجرت کرد گفت: من مسلمان شدم، از شوهرم جدا شدم. «فَامْتَحِنُوهُنَّ» امتحانش کنید جاسوس نباشد. یعنی جیبش را پر کنید. شهوتش را تأمین کنید. حق شوهر کافرش را بدهید. ضمناً ساده هم نباشید. امتحانش کنید یک وقت عامل نفوذی نباشد. کجای اسلام چه کمبودی دارد که ما مقایسه کنیم.
بعضی وقتها هم تضعیف امت. اینها عوام هستند. ما نسل فرهیخته هستیم. ما مترقّی هستیم. یک ژستهایی میگیرند هیچ خبری هم نیست. هیچ خبری نیست. اینها اراذل هستند. اینها سفیه هستند. «غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ» (انفال/49) یکی از جنگهای سرد این است. 1- تحقیر امّت، 2- تحقیر مکتب، 3- تحقیر رهبر. این یک راهش است. یکی از جنگهای سرد روانی هم وسوسهها و هوسها است. آنچه ما را گرفتار میکند، وسوسهها درونی، هوسهای درونی، یکی هم توطئههای بیرونی. بیرون تضعیف رهبر، تضعیف مکتب، تضعیف امت. درون وسوسهها و شیطانها.
<<==== ادامه از مطلب فتنه 1
5- نگاه حرام، زمینه گسترش فتنه و فساد
چشمچرانی فتنه است. نگاه کردی دیدی شکلش زیباست، نگاه دوم چشمت را پایین بیانداز. حالا که زیباست یک خرده دیگر او را ببینیم. یکبار دیگر هم او را ببینیم. اصلاً گاهی این نگاه دوم فتنه است. حدیث داریم «النَّظْرَةُ بَعْدَ النَّظْرَةِ تَزْرَعُ فِی الْقَلْبالشَّهْوَةَ وَ کَفَى بِهَا لِصَاحِبِهَا فِتْنَةً» (فقیه/ج4/ص18) نگاه روی نگاه، شهوت را تحریک میکند، شهوت که شد فتنه پیش میآید.
زبان فتنه است. زبان فتنه است. گاهی یک کلمه میگویی فتنه میشود. زبان فتنه است. «فِتْنَةُ اللِّسَانِ أَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّیْفِ» (بحار الانوار/ج68/ص286) یعنی فتنهی زبان از فتنهی شمشیر سختتر است. چون گاهی جای شمشیر خوب میشود. گاهی دو نفر با هم دعوا میکنند در بده و بستان و کتککاری، میگوید: برو مثلاً دزده! یک چیزی هم از زبانش به طرف میگوید. بعد مردم میآیند و اینها را آشتی میدهند. میگوید: خوب دعوا هیچی! تو وسط دعوا به من گفتی: دزد! چه چیزی دزدیده بودم؟ میبینید که جای کتککاری خوب میشود،آنکسی که در دعوا دزد گفته است، آن در ذهنش میماند.
عابد جاهل یعنی مقدّس احمق، مقدّس احمق فتنه است. گروه فرقان در اول انقلاب که مطهری را ترور کردند، مقدّسین احمق! قرآن میخواند. عابد همین ریگی جنایتکار، نه سواد دارد. هیچی هیچی! قرآن را هم تفسیر میکند. حیا هم خوب چیزی است. ما حتی به طلبهها هم سفارش میکنیم که اگر کمتر از ده سال درس عربی خواندی، یعنی غیر از دیپلم ده سال هم باید در حوزه باشی. زیر ده سال کسی حق ندارد تفسیر بگوید. آنوقت آقای ریگی برای ما تفسیر میگوید. حیا هم خوب چیزی است. مسئلهی عابد احمق.
در کربلا میگفتند: «یَا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبِی» (بحار الانوار/ج44/ص391) عمر سعد گفت: ای لشگر خدا سوار شوید حسین را بکشید. یعنی کشتن حسین لشگر خدا شدند. آنهایی که حسین را کشتند میگفتند: «یَا خَیْلَ اللَّهِ» یعنی ای سپاه خدا. ای سپاه خدا! «ارْکَبِی» سوار شوید بروید حسین را بکشید. نماز جماعت داشتند. ریش داشتند. عابد احمق! خوارج همینطور بودند. ابنملجم قیافهاش خیلی قیافهی... اینجای پیشانی آنها از سجده پینه بسته بود. عابد احمق! همینکه دیدند قرآن سر نی شده در صفین گفتند: درست است. هرچه حضرت علی فرمود: بابا این قرآنها، صحیفه، اینها قرآن کتبی است. قرآن ناطق من هستم.
شاه مکه میرفت، لباس احرام میپوشید، یک دعا هم میکرد. عکسش را چاپ میکردند. میگفتند: دیگر از این آدم بهتر میخواهی؟ ببین اعلی حضرت رفته قرآن چاپ کرده دیگر. کسی اگر بصیرت نداشته باشد، با یک ریش، با یک چاپ قرآن، با یک لباس احرام، آقا مسجد ساخته، خیلی آدم خوبی است. مسجد ساخته، بله مسجد ساخته ولی درآمدش از کجاست؟ چه هدفی داشته است؟
اسلام روی هدفها خیلی عنایت دارد. «إِیَّاکُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ وَ الْفُجَّار» (بحار الانوار/ج1/ص207) عالم فاجر یعنی عالم بیتقوا، فتنه است. باسواد دانشمند هم ممکن است استاد دانشگاه باشد. ممکن است آیتالله باشد. حجةالاسلام باشد. ولی بیتقوا باشد. دانشمند بیتقوا فتنه است. عبادتکننده احمق فتنه است. خیلی حدیث قشنگ است. «إِیَّاکُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِین وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاء» عابد ما میگوییم احمق، عالم احمق و فاجر، عالم فاجر «فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ» (بحار الانوار/ج1/ص207) اینها فتنهی همه هستند. عدهای گول میخورند. نگاه به عبادتهایش میکند گول میخورد. او هم نگاه به مدرک و سوادش میکند گول میخورد.
6- قیاس در احکام دین، عامل فتنه و بیدینی
قیاس فتنه است. امام فرمود: بزرگترین فتنهی امت من «قَوْمٌ یَقِیسُونَ الْأُمُورَ بِرَأْیِهِمْ فَیُحَرِّمُونَ الْحَلَالَ وَ یُحَلِّلُونَ الْحَرَام» (بحار الانوار/ج2/ص312) قیاس یعنی چه؟ قیاس یعنی مثلاً میگوید که... مثلاً میگویی: بیمارستان نیروی دریایی کجاست؟ خوب نمیداند میگوید: بیمارستان نیروی دریایی! نیروی دریایی که نیروی دریایی است دیگر. خوب بیمارستان نیروی دریایی لابد کنار دریا است. یعنی پیش خودش... میگوید: درخت گِردو که اینقدر بزرگ است، گردو که درختش اینقدر بزرگ است، لابد درخت خربزه... برای خودش یک چیزهایی میبافد. بگذارید من یک چیزی ببافم شما ببینید چطور است.
اسلام میگوید: اگر کسی یک انگشت را قطع کرد، ده تا شتر! اگر کسی دو تا انگشت را برید، جریمهاش بیست تا شتر. اگر سه تا برید، جریمهاش سیتا! چهار تا جریمهاش... اسلام میگوید: نه، چهار تا جریمهاش بیست تا! چرا شما میگویید: چهار تا چهل تا! برای اینکه میگویی: یکی ده تا، دو تا بیستتا، سه تا سیتا، لابد میگویید: چهار تا هم چهل تا. میگوید: نه! این لابد قیاس است. یعنی پهلوی خودت اینها را به هم میچسبانی، دو قلوهایش را، بعد میگویی: لابد! دین اینطور نیست. ممکن است به چهار تا رسید حکم عوض شود. این مثل این است که بگوییم: یک کراوات آدم را خوشگل میکند، پس دو تا کراوات روی هم بزنیم. نه! اصلاً دو تا کراوات روی هم بزنی خُل هستی. نمیشود گفت: حالا که یکیاش پز است، پس دو تا پز در پز است. نه دو تا خریّت است. حالا یکی هم کار خوبی نیست. ولی حالا میخواهم بگویم: اینطور نیست که...
یک کسی لباس سبزی پوشیده بود، ریشهایش را هم سبز کرد. گفتند: دیگر چرا ریشت را سبز کردی؟ گفت: میخواهم یک ضرب چهارده معصوم شوم.. ؟
فتنه چیست؟ قیاس ما نمیتوانیم چیزی را قیاس کنیم. نماز واجب به جماعت خوب است. اما نماز مستحب حرام است. نماز مستحب از نظر قرآن، از نظر پیغمبر اسلام، از نظر اهل بیت پیغمبر، ممنوع است که با جماعت بخوانیم. حالا ممکن است بگویی: آقا بله ما نماز مستحب میخوانیم حالی پیدا میکنیم. حال پیدا میکنیم. دو لیتر هم گریه کنی، قرآن و روایات این را رد میکند. روایات اهل بیت. نمیشود قیاس کرد. چون نماز واجب را با جماعت میخوانیم، مستحب را هم با جماعت بخوانیم.
فتنه چیست؟ فتنه هم معانی مختلفی دارد. گاهی آدم به چیزی نمیرسد عقدهای میشود. به خاطر عقده گرفتار فتنه میشود. گاهی آدم عاشق میشود، فتنه میشود. گاهی انسان به یک نعمتی گرفتار میشود، همان نعمت فتنه میشود. یأس و ناامید میشود. خودش را در امان میداند، میگوید: کسی حریف من نمیشود. با این مطالعه حتماً نفر اول میشوم. با این تمرینها، با این اطلاعات، با این فامیلی که دارم حتماً فلان. گناه فتنه است. سوء استفاده فتنه است. حبّ دنیا فتنه است. اینها همه یک بیستم مورد است که در روایات آمده است. فتنه، باید به خدا پناه ببریم.
7- پیروی از فقیه عادل، عامل دوری از فتنهها
اگر ما دستمان را در دست اسلامشناس عادل، فقیه عادل نگذاریم، به فتنه میرویم. علی را به اسم عبادت میکشند. حسین را به اسم عبادت میکشند. قرآن را از این طرفی حفظ میکنند، به اسم اینکه قرآن را از این طرف حفظ کرده است. وصیّتهایی که میکنیم فتنه است. به این بچه دو میلیون بده، به این بچه یک میلیون. بچهها را به جان هم میاندازد. من از این راضی هستم، از این راضی نیستم. اصلاً ما داشتیم جبهه شهید شده و فتنه کرده است. جزء یکی از این خطوط سیاسی بود، میگفت: اگر جبهه شهید شدم، راضی نیستم ان جناح خط دیگر تشییع جنازهی من بیاید. یعنی با شهادتش فتنه را اضافه کرد. اینها خوب دو تا خط سیاسی دارند. اما گفت: مثلاً من در خط «الف» هستم، اگر شهید شدم راضی نیستم خط «ب» تشییع جنازهی من بیایند. یعنی گاهی وقتها آدم با وصیّتش، با شهادتش، در جبهه شهید میشود، ولی عامل فتنه است. از آن طرف هم داریم بسیجی گفته: اگر خواستید من را دفن کنید، قبلاً خطوط سیاسی بیایند همدیگر را ببوسند. از هم حلالیت بطلبند برای حرفهایی که زدند. بعد من را خاک کنید. یعنی آدم میتواند با خونش، با وصیّتش، با قلمش، با فکرش، هم فتنه را شعلهور کند، هم فتنه را خاموش کند.
خوب این موارد فتنه، بیست مورد بود. از 1400 موردی که در روایات است، از سیصد تا روایت ما بیست مورد را درآوردیم. حالا باز هم بحث فتنه است. که امروزیها جنگ نرم و جنگ سرد، جنگ روانی و اسمهای مختلفی دارد. من حالا گفتم فتنه باشد که ریشه ی قرآنی داشته باشد. ولی همان ریشهی فتنهها اصطلاح جنگ روانی هم هست. اصطلاح جنگ سرد و اینها هم هست
برچسب ها : انواع فتنه , فتنه در قران و روایات , فتنه و موسوی خائن , فتنه و هاشمی , فتنه شناسی , پیروی از فقیه عادل، عامل دوری از فتنهها ,
با سلام به دوستان عزیز از امروز به بعد می خواهم راجع به فتنه و عوامل آن براتون مطلب رو وبلاگ بزارم اگه کسی هم می خواد کمکم کنه برام آف بزاره بحث ما در مورد فتنههای درونی، فتنههای بیرونی، معنای فتنه، موارد فتنه، چون همهی ما به نحوی گرفتار یک فتنهای میشویم، یا شدهایم. چه کسانی دنبال فتنه هستند؟و . . . می باشد.
1- خطر فتنه، بیش از قتل و کشتار
خنّاس یعنی ناپیدا. یعنی گاهی آدم از دشمن مخفی ضربه میخورد. میرود پنهان میشود، کمین میشود، میآید حمله میکند. در قرآن دو آیه داریم. یک آیه داریم «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» (بقره/191) یعنی فتنه از کشتن سختتر است. یک آیه داریم «َالْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل» (بقره/217) «اکبر» است یعنی بزرگتر است. «أشد» است یعنی سختتر است. فتنه به معنای شکنجه، به معنای بلا. اینکه میگویند: فتنه «أشَد» است یا «اکبر» به خاطر اینکه اگر آدم کشته شود، بالاخره دنیا را از دست داده است. ولی آخرت دارد. اما آدمی که تحت شکنجه باشد، دنیای تلخی دارد و هنوز هم به آخرت نرسیده است. در اینکه چه چیز اکبر است و چه چیز أَشَد، این دست خداست. خدا گفته فتنه بزرگتر است. حالا معنای فتنه چیست ؟
حدود 1400 بار کلمهی «فتنه» در روایات آمده است. موارد فتنه، چه چیزهایی فتنه است؟ موارد فتنه، به چه چیزهایی فتنه میگویند؟
1- محرومیت سبب فتنه است. بعضیها گرفتار فتنه میشوند، چون محروم هستند. در قرآن یک آیهای داریم میگوید: زکات را نزد پیغمبر میآوردند، پیغمبر تقسیم میکرد. یک عده چون زکات به آنها نمیرسید، نیش میزدند. نیش را «لُمَزه» میگویند. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1) «هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» یعنی نیش میزدند. «وَیْلٌ» یعنی وای! وای بر کسی که نیش میزند. آنوقت «َیَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعین» (توبه/79) «َیَلْمِزُونَ» همان «لُمزه» است. یک عدهای «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقات» (توبه/58) یعنی عدهای در زکات نیش میزنند. میگویند: پول ها را بردند، خوردند. خودشان تقسیم کردند. میگوید: این به خاطر این است که به او ندادید. یک خرده به خودش بدهی دیگر آرام میشود. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» (توبه/58) اگر یک خرده زکات «اُعطوا» عطا شود، به آنها داده شود، «رَضوا» راضی هستند. اگر به آنها داده نشود فتنه میکنند. یعنی گاهی وقتها دست به آشوب میزنند، به خاطر اینکه پول به آنها نرسیده است. پست به آنها نرسیده است. غذا به آنها نرسیده است. مثلاً استخدام نمیشود، فحش میدهد. قرعه به نامش نمیافتد فحش میدهد. حالا شورای شهر است. وکیل است. وزیر است. رییس جمهور است. رأی او کم شده، بالا شده، محرومیت سبب این است که انسان در فتنه بیافتد، رأی آوردن هم سبب فتنه است. هردو فتنه است. یکجا میگوییم: محرومیتها، مثلاً داریم که الهی «لَا تَفْتِنِّی بِمَا مَنَعْتَنِی» (بحار الانوار/ج94/ص302) خدایا آن را که از من منع میکنی، به من نمیدهی سبب فتنه است. من را در فتنههای محرومیت قرار نده. «و لَا تَفْتِنِّی بِمَا مَنَعْتَنِی فَأَحْسُدَ خَلْقَک» (صحیفه/158) روی حسادت فتنه میکنم.
2- داشتن و نداشتن، هر دو زمینه فتنه
2- یکی هم کامیابیها؛ رأی آوردن بستر فتنه است. رأی نیاوردن هم بستر فتنه است. قرآن میفرماید: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْر» (انبیا/35) یعنی هم شر سبب فتنه است، هم خیر. ممکن است زشتی سبب فتنه باشد، ممکن است زیبایی سبب فتنه باشد. هردو میتواند فتنه باشد. کامیابی، میگوید: «لَا تَفْتِنِّی بِمَا مَنَعْتَنِی» اینجا میگوید: «بِمَا مَنَعْتَنِی» مرا منع کردی، به من ندادی، محروم هستم. به فتنه افتادم. اینجا میگوید: «بِمَا مَتَّعْتَنِی» (بحار الانوار/ج100/ص66) «مَتَّعْتَنِی» هیچکس از فتنه دور نیست.
عاشقی فتنه است. در جنگ تبوک بعضیها آمدند گفتند: یا رسولالله! شما اجازه بده ما به جنگ نیاییم. فرمود: چرا؟ فرمود: در جنگ تبوک جنگ با رومیها است و دختران رومی زیبا هستند. من میترسم جبهه بیایم نگاهم به دخترهای زیبا بیافتد، حواس من پرت شود. «لا تَفْتِنِّی» (توبه/49) مرا به فتنه نیاندازید. بحثمان فتنه است. فرمود: همین که میخواهید به این اسم فرار کنید، فتنه همین است. فتنه همین است که میخواهید جیم شوید. شما به اسم تقوا فرار میکنید. عاشقی فتنه است.
3- خطر یأس و ناامیدی از رحمت الهی
یأس فتنه است. «لَا تَفْتِنِّی بِالْقُنُوط» (صحیفه/72) آدم اگر مأیوس شود، فتنه است. میگوید: من دیگر بدبخت هستم. من دیگر ترقّی نمیکنم. من دیگر آبرویم رفت. دیگر مردم مرا قبول ندارند. دیگر نمیدانم این شوهر من معتاد است، نجات پیدا نمیکند. دیگر حالا که استخدام... دیگر سن من بالا رفت، دیگر بچهدار نمیشوم. خواستگار برای من نمیآید. الآن ده سال است بچهدار نشدم، دیگر بچهدار نمیشوم. من 20 سال است بچهدار نشدم. بعد از 20 سال خدا به من بچه داده است. 45 سالگی خیلی از جوانها دست به کاری میزنند، شکست میخورند. پشت ماشین مینشیند تصادف میکند. میگوید: دیگر پشت ماشین نمینشینم. این یأس فتنه است که آدم بگوید: نه من به بنبست رسیدم. اسلام بن بست ندارد. یکبار دیگر. اسلام بن بست ندارد. یأس از گناهان کبیره است. من دیگر به جایی نمیرسم. من دیگر... هیچ چیز نیست. خدا را چه دیدی. در قرآن همهی قصّههایی که نقل کرده است، میگوید: به بن بست نرسیدیم. درخت خشک است. تو چه میدانی؟ همین درخت خشک را «تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا» (مریم/25) از همین درخت خشک من برای تو خرما درست میکنم. یعنی بنبست نیست.
لشگر فیلسوار آمدند کعبه را خراب کنند، یک عده گفتند: چه شد؟ لشگر فیلسوار تا درون مکه آمدند. دیگر تمام شد. الآن کعبه خراب میشود. قرآن میگوید: «تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ» (فیل/4) یعنی بن بست نیست. لشگر ابرهه را پودر میکنم.
هلیکوپترهای آمریکا حرکت کردند. تمام شد. نه تمام نشد. شنهای طبس میآید، هلیکوپترهای آمریکا را پایین میاندازد. بن بست نیست. شاه با قدرتش تمام نیروی دریایی و هوایی و نمیدانم زمینی، همه در اختیار شاه است. فرماندهی کل قوا است. امام چه چیز دارد؟ شما حرف حسابتان چیست؟ آدم مستأجرش را نمیتواند از خانه بیرون کند. شما میخواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ حرف بعضی از مردم زمانی که میگفتند: مرگ بر شاه! بعضی از پدرها به جوانها میخندیدند. میگفتند: شما چه میگویید؟ مستأجر را نمیشود از خانهاش بیرون کرد. شما میخواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امکان ندارد. میگفتند: اصلاً محال است. نه محال نبود. امام خمینی شاه را بیرون کرد.
صدام با یک لشگر مجهز با همهی حمایتهای دنیا، آنوقت شما یک مشت بسیجی که تازه اسلحه دست گرفتید، بن بست نیست. تا لب غار آمدند. الآن پیغمبر را میگیرند. میگوید: نترس تار عنکبوت میآید در غار، پیغمبر را حفظ میکند. آقا مجرم است. «إِلاَّ الَّذینَ تابُوا» (بقره/160) توبه است. از بین رفت. خدا جبّار است. «وَ أَهْلُ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوت» (فقیه/ج1/ص512) جبروت یعنی جبران میکند. خدا میتواند همه کاری بکند. اینکه انسان احساس کند که دیگر شوهر گیرش نمیآید، دیگر بچهدار نمیشود. دیگر نمیدانم با این گناهی که کرد، دیگر آبرو ندارد. اصلاً در اسلام بن بست نیست. تکرار میکنم، در اسلام بن بست نیست.
4- تکیه بر قدرت و ثروت، عامل فتنه و انحراف
اینکه انسان خودش را در امان ببیند. این هم یک فتنه است. بگوییم: ببین اینقدر پدر ما برای ما گذاشته است، تا آخر عمر خوش هستیم. بچه پولدارها! اینقدر کارخانه، اینقدر سرمایه داریم. من به جایی رسیدم که کسی نمیتواند من را بشکند. فرعون میگفت: «أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر» (زخرف/51) من با حکومت مصر شکست پذیر هستم؟ بله غرق شد. قارون میگفت: «أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/78) «عِلْمٍ عِنْدی» یعنی یک اطلاعاتی دارم که به خاطر این مغز این پولها را جمع کردم. در خاک فرو رفت. هیچکس خودش را در امان نداند. من مطالعه کردم حتماً در کنکور نفر اول میشوم. یک وقت میبینی سر جلسهی امتحان هرچه خواندی یادت میرود. هیچکس خودش را در امان نداند. من را ببینید، بازوهایم را صد سال زنده هستم تا میگوید: صد سال زنده هستم، این خیلی مهم است که انسان خودش را در امان بداند. ممکن است آدم در دکان نانوایی گرسنگی بخورد. ممکن است آدم در اتاق پول گرسنه باشد. در اتاق پول گرسنه باشد.
چشمداشت به دیگران، «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَر» پشت ماشین نشسته است، حالا ماشینش خوب است دیگر. حالا پیکان است، پژو است، هرچه است. یک ماشین قشنگتر میبیند. اوه... چه شده است؟ این چشم دارد. فلانی فلان تالار را گرفته، من هم میخواهم ، این چشمو همچشمی فتنه است. «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَر» خدایا یک روحیه به من بده با نگاه «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَر»، «نظر» نگاه کردن. با نگاه کردن من به فتنه نیفتم. یعنی هرکس هرکاری میکند، بکند. تو تلاش خودت را بکن، دیگر باقیاش با خدا. شکنجه فتنه است. گناه فتنه است. «وَ الذَّنْبَ فِتْنَة» (بحار الانوار/ج65/ص384) سؤ استفاده فتنه است.
یک کسی خدمت امام آمد گفت: من اسلحه فروش هستم. فرمود: اگر اسلحهفروش هستید، «لَا تَبِعْهُ فِی فِتْنَةٍ» (کافی/ج5/ص113) زمانی که فتنه است، اسلحه نفروش. یک کسی میگوید: عصایت را به من بده. اگر میدانی این عصبانی است، عصا را به او نده. چون عصا را به او بدهی، چون در حال عصبانیت ممکن است تجاوز کند. «لَا تَبِعْهُ فِی فِتْنَةٍ» وقتی فتنه است، اسلحه نفروش. ممکن است این اسلحهها...
خلوت کردن با اجنبی فتنه است. آدم در خانهی نامحرم است، خودش هست و زن برادرش. خودش هست و دختر خالهاش. خودش هست و دختر عمهاش. در خانه تنهاست و در هم بسته است. نماز خواندن در این خانه هم گیر دارد. در خانهای که یک زن و شوهر نامحرم هستند، دختر و پسر نامحرم هستند، این دیگر فتنه است. نماز هم گیر دارد. از خانه بیرون بروید.
حبّ دنیا فتنه است. «إِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا وَ الْأَمْوَالِ فِتْنَة» (بحار الانوار/ج22/ص122) «کُلَّ فِتْنَةٍ بَذْرُهَا حُبُّ الدُّنْیَا» (بحار الانوار/ج13/ص353) روایت داریم علاقه به دنیا فتنه است. دنیا خوب است. علاقه به دنیا بد است. چون آدم سر دنیا بسیاری از جنگها، نمیدانم سرقتها، خودکشیها، توطئهها، سرقتها، غضبها، بسیاری از اینها به خاطر موارد فتنه در روایات است. سر و کار داشتن با بچههای خوشصورت. رفت و آمد با بچههای زیبا حدیث داریم. «فَإِنَّ فِتْنَتَهُمْ أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعَذَارَى فِی خُدُورِهِنَّ» (وسایل الشیعه/ج20/ص340) ارتباط با پسر زیبا خطرش از ارتباط با دختر زیبا بیشتر است.
تأخیر ازدواج! حدیث داریم «إِذَا جَاءَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ فَزَوِّجُوهُ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَة» (کافی/ج5/ص347) اگر یک داماد، خواستگاری آمد که این دینش خوب است، اخلاقش هم خوب است. دیگر حالا این سربازی رفته یا نرفته، پدرش پیکان دارد یا پژو، نمیدانم خانهاش شخصی است یا رهنی است یا اجارهای، اگر دامادی سراغ دختر شما آمد، که این داماد دینش و اخلاقش «تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دِینَهُ» از دین و اخلاقش راضی بودید، «فَزَوِّجُوهُ» دیگر گیر نده. لهجهاش ترک است، یا عرب. فارس است یا یزدی یا اصفهانی، چه کار به لهجهاش داری؟ نگاه کن داماد را میپسندی، هیچ شرطی نکن. جز دین و اخلاق! هیچ شرطی نکن. اگر دخترتان را در خانه نگهدارید و این داماد را رد کنید، قرآن میگوید: «تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ» (انفال/73) فتنه و فساد کبیر میشود. تأخیر ازدواج فتنه است.
ادامه در بخش دوم (فتنه 2)
برچسب ها : فتنه , عوامل فتنه , انواع فتنه , فتنه در قران و روایات , اسباب فتنه , فتنه و موسوی خائن , پیروی از فقیه عادل عمل دوری از فتنه ,