سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از سجده گاه عشق تا وادی ظهور
Slide 1 Slide 2

رزمنده

جنگ تحمیلی فرصتی بود که خیل عظیم ملت ایران نهایت استفاده را از آن بردند و عده ای نیز بی تفاوت از کنار آن گذشتند.فرصتی برای خود سازی و فرصتی برای گذشتن و چشم پوشی کردن از لذات دنیوی و نفس کشیدن در فضایی که عطر محمدی (ص) را بدون هر گونه گزافه گویی می توان احساس کرد. فرصتی که همه مردم دنیا حسرت آنی از آن را دارند.بیان بعضی ها آرزو ها و خواسته ها گاه سخت و غیرممکن به نظر میرسد ولی فکر نمی کنم صحبت از انسانهایی که در کنار ما پرورش یافته اند و به نحوی با ما در ارتباط بوده اند خیلی دور از ذهن باشد.  زیباترین و پر افتخار ترین تاریخ بشر در میان گلوله ها و غرش توپ ها شکل گرفت جایی که  هیچکس در مخیله اش  هم نمی گنجید .                                                                                                                                  براستی...امروز کجاست آنکه:-برای کشورش و آزادی و آزادگی آن به سان مردان آن روزگار پایداری کند؟

رزمنده

- چشم بر لبخند و آوای معصومانه کودکش بربندد، او را از آغوش گرم خود جدا کند و در برابر نگاه های معصومانه اش خودداری کند؟-در چشم های کودک خود تمام کودکان ایران را ببیند و برای رهایی جمع ، فردی را که جگر گوشه اوست در نظر نگیرد؟چه کسی می تواندآرامش و راحتی یک زندگی بی دغدغه را با سیل هیاهوی جنگ عوض کند؟- چه کسی می تواند از بودن در کنار خانواده و همسرش بگذرد و جدایی از محبت خانواده را به جان بخرد؟

رزمنده
رزمنده

 

 

-کیست که بتواندچشم بر لذات دنیوی ببندد،آرام و بی هیاهو به خیل جمعیتی ساده و بی پیرایه بپیوندد؟

 و من معتقد و امیدوارم که هست ...حتما هست ...آن زمان که نیاز باشد باز هم همه ایران به همان صلابت دست در دست هم می دهند...اما باید بیدار بود و هشیار ...چرا که شاید جنگ تمام شد ، اما تهاجم همچنان باقیست...صحبت کردن از جامعه ای که شکل گرفت و صحبت از جامعه ای با ارزش های والای اسلامی و ایرانی آنقدر شیرین  است که مانند داستانهای هزار و یک شب به آن علاقمندیم و هر لحظه و هر آن در حسرت آن روزها خاطراتش را مرور می کنیم . با این همه ، حجم و عمق مسائلی به قدری گسترده است که شگفتی های آن زمان برای نسل سوم جنگ شاید قابل درک نباشد. و این حقیقت تلخی است که ما بعد از گذشت 20 سال هنوز نفهمیدیم که چه بر سر ما گذشته است. آنقدر معجزات فراوان بر این مردم حادث شد که به کل معنا و مفهوم معجزه را فراموش کرده اند.انقلاب اسلامی و شکست ابر قدرتهای  شرق و غرب بقدری عظیم و پر اهمیت بود که هنوز هم دنیا در شوک حاصل از آن بسر می برد. انقلاب اسلامی و وقایع بوسنی و هرزگوین، انقلاب اسلامی و وقایع لبنان و فلسطین ، هنوز هم جهانخواران عالم در حیرتند..  

اخطار

اما باید بیدار بود و هشیار ...چرا که شاید جنگ تمام شد ، اما تهاجم همچنان باقیست...

جنگ و مواجهه با ابرقدرتهای شرق و غرب ، کنترل و مهار درگیری های داخلی (منافقین و اشرار) و خارجی (جنگ تحمیلی ) ،آزاد سازی غرورآفرین خرمشهر ، نصرت خداوند در کمینگاه مرصاد و تسلیم صدام  در برابر خواسته های ملت قهرمان ایران در آخرین نامه اش.این ها همه الطاف خفیه الهی بود که خداوند بر ما و ایران ما ارزانی داشت. وامروز ماییم و پاسداشت این الطاف پروردگارمان...

رزمنده

آیا روندی را که امروز در پیش گرفته ایم کفران نعمت و ناسپاسی از این لطف بزرگ نیست؟!





      

والفجر، ولیال عشر
فجر است و سپیده ،حلقه بر در زده است/ روز آمده، تاج لاله بر سر زده است/ با آمدن امام، در کشور ما/ خورشید حقیقت از افق،سرزده است...
هواپیمای حامل امام(ره) بر بال فرشتگان نشسته بود و پروازکنان به دیار یاران می آمد...
دیاری که خون هزاران شهید، لاله زارش کرده بود و شهیدان اسلام،پیش پای امام را با پیکرهای گلگونشان گلباران کرده بودند و قدم های رهبر، با پلک دیده های منتظر،بوسه باران بود...
و...جای شهدا خالی بود...

                                                                                                     
وبالاخره، امام آمد...
از آمدن امام،تا دمیدن خورشید یوم الله 22 بهمن، ده روز طول کشید...
ده روز پرحادثه ، ولی مبارک
ده روز پراضطراب،ولی سرشار از امید
ده روز، قلب هستی طپید
ده روز، نبض زمان، تندتر زد
ده روز، جدال حق و باطل و فرشته و دیو بود...
امام آمده بود و ضامن نارنجک فتح را در بدو ورود در شهیدآباد بهشت زهرا کشیده بود و ده روز، چشم تاریخ، در انتظار لحظه لحظه ی انفجار مانده بود و زمان، گوش به زنگ بود که...صدای الله اکبر این امت، در فضای ایران طنین افکند و آن لحظه ی موعود، فرا رسید و کاخهایی که به قیمت ویرانی کوخها برپا شده بود،بدست مستضعفان سقوط کرد و محشری عظیم پدید آمد...چه تماشایی و دیدنی و عبرت آموز....
و...جای شهدا خالی بود...

                                                                                                     
این ده روز نوید صبح را می دهد و دستاوردش، طلوع 22 بهمن و شکوفه هایش، آری های پرطراوت ملت ایران در 12 فروردین و میوه هایش، قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی و دولت مردمی و استقلال و آزادی و حاکمیت جمهوری اسلامی...
و بذر اینهمه برگ و بار
و ریشه ی اینهمه رویش
و ثمره و چشمه ی اینهمه زایندگی و جوشش ،کوثر (ولایت فقیه) ...
در نوشیدن از زلال این کوثر،
جای شهدا خالی..





      

در این فیلم که بعد از عملیات بزرگ محمد رسول الله، در ارتفاعات تته ( ارتفاعات مشرف بر حلبچه) از ایشان ضبط شده است، احمد متوسلیان به تشریح عملیات محمد رسول الله می پردازد در این فیلم قطعه‌ی کوتاهی از اقامه نماز حاج احمد متوسلیان و یارانش همچون تقی رستگارمقدم، شهید رضا چراغی، شهید دستواره و... در ارتفاعات تته نیز مشاهده می گردد.


جهت مشاهده و دانلود فیلم با کیفیت خوب روی آدرس زیر کلیک نمایید.


images/stories/Media/Haj%20Ahmad%20motevasseliyan2.7m.wmv


جهت مشاهده و دانلود  فیلم با حجم پایین روی آدرس زیر کلیک نمایید.


images/stories/Media/Haj%20Ahmad%20motevasseliyan%20900k.wmv







      

از میان آهن و سیمان و هیاهوی پنجره‌های گر گرفته و خیابان های شلوغ و آزادی چند رنگ، قصد سفر کرده‌ایم. و این ابتدای شکستن است. پلاک به پلاک خانه‌ها را در زده‌اند و تنها کسانی که مشتاق پلاک خانه‌ی خورشید بوده‌اند دل به سیر آفاق و انفس سپرده‌اند که شاید در لابلای خاکهای گرم جنوب پلاکی ببینند از سر اتفاق و شاید شهیدی خود را به ایشان بنمایاند. خدا را چه دیدی؟! آمدیم و شد.

جنوب با تمام گرمایش، با تمام خاکهایش، با تمام نخل‌هایش و با تمام خاطراتش ما را بغل می‌گیرد و خاطرات چون سکانسهایی متوالی با سرعتی غیر قابل تصور از پیش چشمهای ما می‌گذرند؛ دو کوهه، شلمچه، خرمشهر، دزفول، آبادان، اهواز و ... و به راستی جز مسافرت به این اماکن متبرکه چه چیز می‌تواند ما را بدانها آگاه کند.

عرفان در این سرزمین می‌جوشد. درختها بار معنی می‌دهند. بارانی اگر ببارد افاضه‌ی نبوت است. گلی اگر بروید از گریبان محبوب سر در آورده. قاصدکی اگر با باد بیاید از کوی یار آمده. این خاک شریف چه دارد که هزاران مردان مرد را در خود گرفتار کرده است. به راستی اگر اینجا قطعه‌ای از کربلا نیست چرا عاشورا خواندن در آن آدم را حسینی می کند؟!

کوله‌باری را که به دوش کشیده‌ایم در دو کوهه، این پادگان امانتی، به زمین می‌گذاریم و چون آوارگان گردان به گردان در جستجوی صدای احمد متوسلیان و ابراهیم همت می‌چرخیم و می‌خوانیم:

                                          وقت من از بس خوش است در اثر جذبه‌اش

                                          چـرخ زنـان مـی‌رود خرقــه زمـن پیشتـر





      

 آن روز در آن معرکه مجنون رقصید

 بیخود شد و در کنار کارون رقصید

خورشید فرو رفت به اعماق زمین

 از شرم برادرم که در خون رقصید

دست غواص شهید و قمقمه آب