شهید قربانعلی جبله فرزند حسن پایگاه مقاومت بسیج شهدای جبله

نام:قربانعلی
نام خانوادگی:جبله
نام پدر:حسن
تاریخ تولد:1340
تاریخ شهادت:8/8/1366
محل شهادت:جزیره مجنون
به دنیا آمده جبله بود و بزرگ شده آن دیار .17 سال بیشتر نداشت که اوضاع مملکت دگرگون شد و حکومت 2500 ساله شاهنشاهی به بوته فراموشی سپرده شد و حکومتی با مبانی علوی جایگزین آن شد،خفاش صفتانی که از جرقه انقلاب اسلامی احساس کوری می کردند برای خاموشی آن هجوم آوردند تا این نور را که بوجود آورندگانش کبوتران ایرانی بودند در زیر خاکستر های لیبرال دموکراسی خاموش کنند ولی کبوتران را تاب شیطنت نبود سینه ها را سپر کردند و از خون خود نور انقلاب را جلا داده و عالم گیر ساختند.
ـ او هم در این عرصه از بقیه عقب نماند.معاون گروهان در جزیره مجنون بود یک روز که برای تحویل سهم لباس بچه ها به قسمت تدارکات رفته بود و دیده بود که همه تدارکاتی ها خوابند با اینکه معاون گروهان بودبر گشته بود حیفش آمده بود که آن ها را بیدار کند.
ـ عروسی اش را در کمال سادگی با یک سفر زیارتی به مشهدالرضا برگزار کرد.می گفت در روستای ما چند خانواده شهید وجود دارد نمی خواهم با دیدن مجلس ازدواج من آن ها به یاد فرزندانشان بیافتند و متأثر شوند.
ـ آخرین بار بود که به مرخصی آمده بود. هنگام خدا حافظی همه بدرقه اش کردیم، ناگهان دم در برگشت و گفت سخنی با همسرم دارم.آخرین وصیت هایش را کرد:سه روز روزه و سه هزار تومان پول نذر صندوق حرم امام رضا (علیه السلام)،انگار می دانست که دیگر بر نمی گردد.
آن شب وقتی در پادگان قدس خبردار شدم که به ملاقاتم آمده اند سراسیمه دویدم و همین که دایی ام را مقابل ماشین بنیاد دیدم فهمیدم که ماجرا از چه قرار است دست و پایم سست شد و بی هیچ سخنی برای شناسایی جسد برادرم رفتم.
همان شب پیکر برادرم را به خانه دایی ام در روستا بردیم تا صبح پدر و مادرم از جریان بی خبر بودند.
ـ« ای زن کاش می شد امشب هر دو پسرم سر سفره بودند و با هم غذا می خوردیم ،
ـ حالا چی شده که این طور حرف می زنی؟
ـ آخه قربانعلی موقع رفتن از دست من ناراحت شد چون گفتم تو که می روی منو به کی می سپاری و او جواب داد به خدا»
ـ روز بعد همهمه عجیبی در روستا به پا بود مادر شوهرم به من گفته برو ببین چه خبره،وقتی داخل روستا رفتم نفهمیدم چه خبر شده ولی می دیدم که مردم روستا همه به من زل زده بودند و خیره خیره مرا نگاه می کردند.
وقتی همه سراسیمه به سمت خانه دایی رفتیم پدر شوهرم پرسید چه شده و پدر بزرگ شوهرم بی تأمل جواب داد:قربانعلی شهید شده است.آسیه دختر شهید هنوز معنای پدر را درک نکرده بود که پدرش به فیض شهادت نائل شد او نیز نتوانست این فراق را تحمل کند و چندی بعد به دیدار پدر شتافت.

 

قسمتی از وصیت نامه شهید قربانعلی جبله:

 

خدایا:اکنون که دارم با کوله باری از گناه به سوی تو می آیم در حالی که گناهان مرا احاطه کرده است امید است که مرا به نور خودت آشنا و به ذکرت مشغول نمایی و راه سرنوشت ساز زندگی را به من بنمایی تا بتوانم از این عالم خاکی به سوی تو پرواز کنم و امیدوارم که موقعی که از قبر خارج می شوم بسم الله گویان و الحمد گویان ذکر تو را بر لب داشته باشم.
خانواده عزیزم،من امانتی بودم در نزد شما که خداوند تبارک تعالی این امانت را در اختیار شما قرار داده بود و هر موقع که بخواهد امانت خود را می تواند بگیرد،و چه خوب است این سودا و خرید و فروش،که خداوند جان مؤمنین را با بهشت خریداری می نماید.
برادران عزیزم،موقع تشییع جنازه ی من دستان مرا از تابوت بیرون کنید تا دنیا دوستان و مادی پرستان ببینند که من از دنیا چیزی با خود نمی برم از شما امت حزب الله می خواهم که سنگر های نماز جمعه و جماعت را خالی نگذارید که ابر قدرت ها بر ما غلبه و تسلط پیدا کنند پشتیبان ولایت فقیه باشید امام امت را تنها نگذارید.