نام : علی اصغر
نام خانوادگی :جبله
نام پدر :قربان
تاریخح تولد :1349
تاریخ شهادت:1/11/1366
محل شهادت:ماووت عراق
ـ پدرش دارای یک مغازه بود که مایحتاج روستائیان را تأمین می کرد. گاهی که پدرش در مغازه نبود او مغازه را اداره می کرد و زمانیکه طفلی دم در مغازه می آمد و شاید پولی نداشت تا خوراکی بخرد او بی دریغ کیک، بیسکویت و یا چیز دیگری به او می داد او را راهی می کرد این مرام و مسلکش بود.
جنگ شروع شده بود همهمه عجیبی اطراف و اکناف را فرا گرفته بود و عده ای داوطلبانه عازم مناطق جنگی بودند و سایرین که توان رفتن به جبهه را نداشتند سعی می کردند ملزومات مورد نیاز رزمندگان را تهیه و به جبهه بفرستند.
غیرت مردانگی اش که از مکتب علوی مایه می گرفت باعث شد که او نیز آرام نگرفته و عازم جبهه های حق علیه باطل گردد،5 ماه به جبهه های جنگ اعزام شد و بعد از برگشت هنوز عطش او از بین نرفته بود و تصمیم داشت مجدد به جبهه برود.
مادرش برای اینکه او را از رفتن منصرف نماید به او پیشنهاد کرد که پسرم عروسی انتخاب کن و او در جواب به مادرش گفت که مادرم عروسی واقعی این است که در حجله ای سرخ و لاله گون به دیدار یار بشتابی.
بعد از شهادت دوستش قربانعلی جبله بد جوری هوایی شده بود و بالاخره هم طاقت نیاورد و دوباره عازم جبهه شد و به من سفارش کرد مادرم اگر من شهید شدم دوست دارم عکسم را قاب گرفته و کنار تصویر دوستم به دیوار نصب کنی.
ـ حدود 5/1 شب بود که پدرش خوابیده بود و من هم پشت بام برف می انداختم ناگاه در درون خود حس کردم که پسرم شهید شده است پایین پریدم و پدرش را از خواب بیدار کردم پاشو، یا ا... پا شو پسرم شهید شد و او ناباورانه نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت دیوانه شده ای ولی من یقین داشتم که قلب مادر هیچگاه خطا نمی کند .
مدتها گذشت و آن پسر بچه که عادت کرده بود هر موقع علی اصغر در مغازه است بیاید و چیزی بگیرد از من پرسید.آن آقایی که همیشه به من کیک و بیسکویت می داد کجاست؟