آدم و حوا پس از تناول از درخت ممنوعه و از دست دادن پوشش خود، برای حفظ کرامت انسانی خود، به سرعت خود را پوشاندند آنها می خواستند نشان دهند که هنوز هم مهم ترین بخش وجود آنها همان روح است که که از جانب خدا آمده است. ما آن قدر عادت کرده ایم فقط به جنب? ظاهری خود توجه کنیم که تقریبا از خود حقیقی مان غافل شده ایم. پوشیدن لباس رسمی تر علامت این است که آنچه در باطن ماست ارزش بیشتری دارد. قانون کلی: هرچه خواهان احترام بیسشتری هستید باید لباس عفیف تری بپوشید.
در اینجا چند نمونه عملی برای شما از تأثیر عفاف در حرمت زن را برای شما می آوریم
نظر نومی مادری از جنوب : مردم بر اساس تصویری که شما از شخصیت خود ارائه می دهید با شما رفتار می کنند وقتی ظاهر و رفتارتان شبیه یک اسباب بازی است تعجب نکنید اگر یک مرد مثل اسباب بازی با شما رفتار کرد. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه منش خود را تغییر دادم و لباس های سنگین پوشیدم و مردم هم پس از آن برای من شخصیت قائل شدند.
استفانی ولن لوین استاد دانشگاه توفتس: هرچه دختران مقیدتر به مسائل دینی هستند کمتر دغدغ? راضی کردن پسران را دارند.
خانم ایزابل که در حدود ده? 1970 م. از دبیرستان فارغ التحصیل شده داستان دردناک خود را چنین مطرح کرده است: در دبیرستان طرف دار جریان آزادی بخش زنان بودم و وارد یکی از مجامع زنان شدم در آن زمان فمینیستها می گفتند زنان باید در زمین? مسأل? جنسیت به انداز? مردان آزادی داشته باشند آنان می گفتند کما باید جنیست خود را به کار گیریم حفظ پاکدامنی مختص بازنده هاست و با طبع بشر سازگاری ندارد پیشگیری از بارداری باید در اختیار نوجوانان باشد و سقط جنین کار درستی است. در آن دوران خیلی چیزها تجربه شد. کاملا مخالف محدودیت های اخلاق نسل والدین خود حرکت می کردیم . من شورشگر بودم و روحیه ای آزادگرا داشتم لذا هرماه اندیش? فمنیسمی جلو رفتم حال که سنم بالا رفته احساس می کنم همه چیز توسط فمنیستها به تاراج رفته است دچار بیماری های مقاربتی و متحمل دوبارداری ناخواسته شدم با سقط کردن به آنها پایان دادم فرزندی ندارم زمانی که شوهر کردم سنم برای بچه دار شدن خیلی بالا بود رهاورد این آزادی جنسی دروغین برای من پشیمانی و شکستی بود که خیلی از خوشی های زودگذر آن بیشتر بود. فمنیستها به زیان های این آزادی دروغین اعتراف نمی کنند.
جِین زنی است 25 ساله که قبلا مانکن بوده است و حالا در ادار? خدمات اداری، کار می کند او اعتراف می کند: من می ترسم در جامعه ای که دائما ارزش زنان را پایین می آورد پیر شوم من برای خودم می ترسم شاید زمانی که دیگر نتوانم از خود مراقبت کنم دیگر کسی به فکر من نباشد و مرا به حال خود رها کنند. شاید ارزش یک زن به انداز? غذای گرگ ها باشد تا یک انسان.