سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از سجده گاه عشق تا وادی ظهور
Slide 1 Slide 2

    

در مرحله ی اول عملیات بیت المقدس بود که در منطقه ی کرخه نور و با لو رفتن عملیات و دادن تعدادی مجروح و شهید، به عقب برگشتیم. یکی از بچه های اصفهان به نام حسین که 19 ساله بود، پای چپش از مچ قطع شده بود. ما بعد از سه روز، متوجه او در آن طرف رودخانه شدیم. به اتفاق یکی از برادران، از روی پل متحرک عبور کردیم و او را به هر نحوی که بود به سنگر بردیم. وقتی از او پرسیدیم که این سه روز را بدون آب و غذا و با وجود خونریزی شدید، چطور زنده ماندی؟ گفت: هر وقت احساس گرسنگی و تشنگی می کردم، یک آقایی که عمامه ی سبز بر سر داشت، می آمد و به من رسیدگی می کرد. با شنیدن این امداد غیبی، سر و روی حسین را غرق بوسه کردیم...





      

 

در شب عملیات کربلای 2 بود که ستون ما به علت تاریکی بریده شد، در آخر ستون به همراه ده نفر دیگر از بقیه ی نفرات عقب افتاده و جا مانده بودیم و بعلت اینکه راه را بلد نبودیم به کناری نشستیم.در آن هنگام که هر گونه سر و صدا، ممکن بود دشمن را متوجه بچه ها کرده و عملیات، لو برود، ناگهان یکی از بچه ها جلو آمد و در حالی که نارنجکی دستش بود گفت: پیم نارنجکم افتاده و الان است که منفجر شود. بلافاصله شهید مصطفی انصاری، جلو آمد و نارنجک را زیر سینه ی خود قرار داد که اگر منفجر شد، صدایی نکند و دشمن متوجه نشود و در ضمن، کسی هم آسیب نبیند.
همه در دلهره ی عجیبی بودیم، اما با امداد الهی، نارنجک عمل نکرد و منفجر نشد..
.