سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از سجده گاه عشق تا وادی ظهور
Slide 1 Slide 2

مدرک قبولی

ماه رمضان، دوره آموزشی و تمرین بود.                         

عید فطر،روز دریافت "مدرک قبولی" و "پایان نامه" بندگی است.                                                                                                                   درس های آن  را از یاد نبریم،آثار شرکت در "ضیافت الله" را در وجودمان  و در اخلاق  و قلب و جان  و زندگیمان حفظ کنیم.

عرصه های فتح شده در این "عملیات معنوی" را از دست ندهیم،ارتفاعات روحی غلبه بر نفس و قله های شیطان شکن روزه را به دشمن نسپاریم.

در عید فطر، میثاقمان را با خدای فاطر و با فطرت خدایی استوار کنیم.

عید فطر،مدرک قبولی ماست.

این مدرک را باطل و بی ارزش نکنیم





      

القدس لنا

16 مرداد 1358، پس از بمباران جنوب لبنان توسط نیروهای رژیم صهیونیستی حضرت امام خمینی(ره) از مسلمانان جهان خواست تا با انتخاب آخرین جمعهء ماه رمضان به نام «روز قدس»، در این روز همبستگی خود را در حمایت از «حقوق قانونی مردم مسلمان فلسطین» به نمایش بگذارند.پس از نامگذاری جمعه آخر ماه مبارک رمضان به عنوان روز جهانی قدس از سوی رهبر انقلاب همه ساله خیل عظیمی از روزه داران در این روز پیش از اقامه نماز جمعه در حمایت از مردم فلسطین راهپیمایی می‌کنند. گفتنی است این راهپیمایی علاوه بر ایران در بسیاری از کشورهای اسلامی نظیر ترکیه، اندونزی، بحرین، لبنان و پاکستان و حتی برخی از کشورهای غیر اسلامی نظیر ایالات متحده آمریکا و انگلستان نیز، با حضور گروهی از مسلمانان و غیرمسلمانان برگزار می‌شود.بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران که از آغاز تحرکات مربوط به انقلاب اسلامی ایران همواره از حامیان ملت مظلوم فلسطین بود، در مورد روز قدس گفته است: «روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حکومت اسلامی است. روزی است که باید جمهوری اسلامی در سراسر کشورها بیرق آن را برافراشته کند. روزی است که باید به ابرقدرتها فهماند که دیگر آنها نمی‌توانند در ممالک اسلامی پیشروی کنند. من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اکرم می‌دانم، و روزی است که باید ما تمام قوای خودمان را مجهز کنیم.»امام خمینی(ره) همچنین در شرح جهانی بودن این روز گفته اند: «روز قدس، جهانی است، و روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستکبرین است، روز مقابله ملتهایی است که در زیر فشار ظلم آمریکا و غیر آمریکا بودند، روزی است که باید مستضعفین مجهز بشوند، در مقابل مستکبرین، و دماغ مستکبرین را به خاک بمالند... روز قدس، روزی است که باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود باید ملتهای مستضعف در مقابل مستکبرین اعلان وجود بکنند، باید همانطور که ایران قیام کرد، و دماغ مستکبرین را به خاک مالید، و خواهد مالید، تمام ملتها قیام کنند، و این جرثومه‌های فساد را به زباله‌دانها بریزند.»





      

رزمنده

جنگ تحمیلی فرصتی بود که خیل عظیم ملت ایران نهایت استفاده را از آن بردند و عده ای نیز بی تفاوت از کنار آن گذشتند.فرصتی برای خود سازی و فرصتی برای گذشتن و چشم پوشی کردن از لذات دنیوی و نفس کشیدن در فضایی که عطر محمدی (ص) را بدون هر گونه گزافه گویی می توان احساس کرد. فرصتی که همه مردم دنیا حسرت آنی از آن را دارند.بیان بعضی ها آرزو ها و خواسته ها گاه سخت و غیرممکن به نظر میرسد ولی فکر نمی کنم صحبت از انسانهایی که در کنار ما پرورش یافته اند و به نحوی با ما در ارتباط بوده اند خیلی دور از ذهن باشد.  زیباترین و پر افتخار ترین تاریخ بشر در میان گلوله ها و غرش توپ ها شکل گرفت جایی که  هیچکس در مخیله اش  هم نمی گنجید .                                                                                                                                  براستی...امروز کجاست آنکه:-برای کشورش و آزادی و آزادگی آن به سان مردان آن روزگار پایداری کند؟

رزمنده

- چشم بر لبخند و آوای معصومانه کودکش بربندد، او را از آغوش گرم خود جدا کند و در برابر نگاه های معصومانه اش خودداری کند؟-در چشم های کودک خود تمام کودکان ایران را ببیند و برای رهایی جمع ، فردی را که جگر گوشه اوست در نظر نگیرد؟چه کسی می تواندآرامش و راحتی یک زندگی بی دغدغه را با سیل هیاهوی جنگ عوض کند؟- چه کسی می تواند از بودن در کنار خانواده و همسرش بگذرد و جدایی از محبت خانواده را به جان بخرد؟

رزمنده
رزمنده

 

 

-کیست که بتواندچشم بر لذات دنیوی ببندد،آرام و بی هیاهو به خیل جمعیتی ساده و بی پیرایه بپیوندد؟

 و من معتقد و امیدوارم که هست ...حتما هست ...آن زمان که نیاز باشد باز هم همه ایران به همان صلابت دست در دست هم می دهند...اما باید بیدار بود و هشیار ...چرا که شاید جنگ تمام شد ، اما تهاجم همچنان باقیست...صحبت کردن از جامعه ای که شکل گرفت و صحبت از جامعه ای با ارزش های والای اسلامی و ایرانی آنقدر شیرین  است که مانند داستانهای هزار و یک شب به آن علاقمندیم و هر لحظه و هر آن در حسرت آن روزها خاطراتش را مرور می کنیم . با این همه ، حجم و عمق مسائلی به قدری گسترده است که شگفتی های آن زمان برای نسل سوم جنگ شاید قابل درک نباشد. و این حقیقت تلخی است که ما بعد از گذشت 20 سال هنوز نفهمیدیم که چه بر سر ما گذشته است. آنقدر معجزات فراوان بر این مردم حادث شد که به کل معنا و مفهوم معجزه را فراموش کرده اند.انقلاب اسلامی و شکست ابر قدرتهای  شرق و غرب بقدری عظیم و پر اهمیت بود که هنوز هم دنیا در شوک حاصل از آن بسر می برد. انقلاب اسلامی و وقایع بوسنی و هرزگوین، انقلاب اسلامی و وقایع لبنان و فلسطین ، هنوز هم جهانخواران عالم در حیرتند..  

اخطار

اما باید بیدار بود و هشیار ...چرا که شاید جنگ تمام شد ، اما تهاجم همچنان باقیست...

جنگ و مواجهه با ابرقدرتهای شرق و غرب ، کنترل و مهار درگیری های داخلی (منافقین و اشرار) و خارجی (جنگ تحمیلی ) ،آزاد سازی غرورآفرین خرمشهر ، نصرت خداوند در کمینگاه مرصاد و تسلیم صدام  در برابر خواسته های ملت قهرمان ایران در آخرین نامه اش.این ها همه الطاف خفیه الهی بود که خداوند بر ما و ایران ما ارزانی داشت. وامروز ماییم و پاسداشت این الطاف پروردگارمان...

رزمنده

آیا روندی را که امروز در پیش گرفته ایم کفران نعمت و ناسپاسی از این لطف بزرگ نیست؟!





      

سفارشاتی به خانواده شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 همه باید بدانند که از عملیات، آنچه که برایشان باقی می ماند، توجه به همان ها داشته باشند و به آنچه که فانی می شود، توجه نداشته باشند. اعمال صالحه، طاعات الهیّه، آنچه که مقرب به سوی خدا است، با آدم می ماند و آدم اینها را از اینجا، تا روز قیامت، تا مابعد القیامه، هر جا که هست، با خودش می برد. اعمال صالحه انسان، اعمال باقیه انسان، فانی نمی شود. بدانند که طاعات، عبادات، مقربّات، اینها یک چیزی نیست که به واسطه اینکه [ مثلاً] این اتاق خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند؛ آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویه ای در آنجا از اینها، برای هر فرد، ظاهر خواهد شد.

 

 

آیت الله بهجت

مبادا غفلت کنید! آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا می داند چه تاجی به سر اینها- بالفعل- گذاشته شده؛ ولو بعضی ها نمی بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند. بعضی ها هم که اهل کمالند، شاید در همین جا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نیست!! مقصود، شهادت نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از خداست. شهادت - اگر حسابش را بکنیم- موجب مسرت است، نه موجب حزن؛ این حزنی که در انسان پیدا می شود، به خاطر این است که آن (شهید) رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق، دیگر فکر این را نمی کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمی کنیم که الان چه [چیزهائی] خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان می رویم، یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم این جور، شهید رفت. باید بفهمیم که شهادت، از موجبات سعادت است، هر فردی را بالا می برد، پایین نمی آورد.و این خانه یک خانه ای است که جای ماندن نیست؛ باید در اینجا یک چیزهایی جمع کند برای جای دیگر که زندگی می کند. آن وقت آن چیزهایی که جمع میکند، آنجا بزرگیش معلوم می شود؛ آنجا معلوم می شود که این، کافی و وافی است، اینجا معلوم نیست. خدا می داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجه نباشد، به کیفیت اینها متوجه باشد. اگر برای خدا کسی انفاق کرد ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند. [انسان] هر آن به آن ترقی و رشد می کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفول عنه باشد، « لا یعزب عنه مثقال ذره » ملائکه خبر دار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند. باید ملتفت باشد! هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است. خدا می داند چقدرها « ناظر» هست و بر این وضعیّات، مطلع می شوند! خدا می داند چه پاداشی برای اعمال- چه خیر و چه شر- ثابت است و برای آدم مقرر می شود! نباید خیال کند که مطلب، مال کمی و زیادی است، مال کیفیت است، برای خدا باشد، کم باشد؛ برای خدا نباشد زیاد باشد، و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه می گوید و اینجا که هست، چه کاری باید بکند و چه کاری باید نکند. ما مهمان خدا هستیم؛ در سفره او هستیم؛ می بیند ما را؛ می داند ما چکار می کنیم؛ می داند که ما خیال داریم چه بکنیم؛ بهتر از ما می داند خیالات ما را. ما یک چیزهایی را خیال می کنیم و خیال می کنیم این خیالات ما، واقعیت پیدا می کند و آن خیالات، واقعیت پیدا نمی کند، [و] خدا می داند بر عکس است؛ آنهایی را که ما خیال می کنیم واقعیت پیدا می کند، واقعیت پیدا نمی کند و آنهایی را که ما خیال می کنیم واقعیت پیدا نمی کند واقعیت پیدا می کند، تا این مقدار مطلع است! « خدا که مطلع است »، معلوم؛ ملائکه اش، رسلش، همه جا، در راست، چپ، این طرف، آن طرف، همه جا هستند. نمی شود از خدا مخفی کرد؛ خوب پس [حالا] که نمی شود مخفی کرد، و خدا می بیند، می داند و قادر هم هست، یک چیزهایی را دوست دارد، یک چیزهایی را دوست ندارد و برای خود ماست، والا برای او فرقی نمی کند؛ و اگر این جور است، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین قدر مطلع باشیم که « خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطلع است »؟ شیطان ملعون، پیش حضرت یحیی علیه السلام مجسم شد؛ گفت: پنج نصیحت به تو می کنم. گفت: خوب بگو. [ شیطان] اول یک کلمه حکمت خیلی خوبی گفت؛ دوم هم بسیار خوب؛ سوم، آن هم بسیار خوب؛ چهارم، دید آن هم بسیار خوب است. [حضرت یحیی علیه السلام] گفت: دیگر برو! در پنجم کار خودت را می کنی، برو! پنجم را دیگر نمی خواهم، لابد در پنجم، کار خودت را می کنی و الا ابلیس نیستی. ابلیس داعی به شرّ است؛ اینها همه مقدمه بود برای اینکه آخر کار، کار خودش را انجام بدهد. همچنین ملتفت باشید! حیات فرنگی ها با جاسوس است، تا به حال بر سر ما، هر چیزی آورده اند، از جاسوسها آورده اند. ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهی می شود به چند واسطه، به جاسوس می رسند. اینها یک فطانتی است، که خدا باید این زرنگی را بدهد که آدم گول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست می گویند، تا اینکه دروغشان را بفروشند. می گویند یک نفر ایتالیایی، تاجر بود و اول کسی که امتیاز نفت ایران را گرفت همین (فرد شخصی) بود. چون تاجر و خیلی مهم بود، امتیاز نفت ایران را به مبلغ خیلی گزافی خرید و چون نصرانی بود این را وقف کرد برای تبلیغات دینی [تا] به اختیار پاپ باشد و تبلیغات دین مسیح، با عواید این نفت باشد. پیرمرد- به قول خودش- وقف کرده بود که در راه خدا تبلیغات شود! فوائد نفت، مدتها در دستش بود، [زمانی که] اول امر نفت، که ظاهراً شاید [در زمان] سلطنت « مظفر الدین شاه » بوده است. دولت انگلیس فهمید که این [شخص] امتیاز را خریده و قباله اش پیش این است، آن وقت هم، صحبت محضر، ثبت و اسناد و این حرفها نبوده؛ قباله شخصی عادی بود که همه معاملات با او انجام می شد. انگلیس، یک نفر از خودشان را فرستاد که « برو رفیق این پیرمرد متدین به دین مسیح، باش و انجام بده آنچه را که این [ شخص به وسیله آن] با تو انس بگیرد! » آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا می داند چه تاجی به سر اینها- بالفعل- گذاشته شده؛ ولو بعضی ها نمی بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت برونداین هم مدتها با این پیرمردی که متدین به دین مسیح بود، مشغول عبادت شد، با او شریک در عبادات و کلیسا شد، به طوری که [ پیرمرد] دیگر خاطرش جمع شد که رفیقش که آدم خوب و متدینی [است]، شبانه روز مشغول عبادت است؛ شاید از این هم بیشتر عبادت می کرد. بالاخره، تا آخر کار، فرصت را غنیمت شمرد و قباله را سرقت کرد، قباله نفت را از پیرمرد سرقت کرد و آورد تسلیم دولت انگلیس کرد. حالا آیا آن پیرمرد به این زودی ملتفت شد که این را به چه کسی داده است؟ بنده نمی دانم. همین قدر فهمید که رفیقش رفت و قباله هم نیست، مدتی بیچاره از غصه، زندگی را گذراند و مدتی طول نکشید که از غصه وفات کرد. ملتفت باشید! ملتفت ما هستند؛ کما اینکه ملائکه، ملتفت خیالات ما هستند!! این ملعونها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد، راهش را پیدا می کنند، جاسوس می گذارند، تمام خیالات و افکار انسان را به توسط او می فهمند! باید ملتفت باشید! دیگر چاره ای نیست الا اینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل « نهج البلاغه » است؛ اعمالش در مثل « صحیفه سجادیه » است؛ اعمال تکلیفی اش در مثل همین رساله های عملیه است. از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما- در مسلمین و غیر مسلمین- همین است که دو اصلی داریم، که برای دنیا و آخرتمان نافع است. برای دنیای ما، هم اگر مریض شدیم؛ اگر بلائی بر سر ما آمد، به اینها که متوسل شدیم، برای ما فرج می رسد. این امتیاز در خصوص شیعه است؛ در اهل سنت، این مطلب نیست، بلکه به علمای فقه اجازه نمی دهد که در عقلیات دخالت بکنند. در عقلیات باید ابوالحسن اشعری یا معتزلی، مرجع باشد. در شرعیات باید- مثلاً - ابوحنیفه، شافعی و اینها مرجع باشد، تعجب می کنند که شیعه چطور یک نفر را هم رئیس عقلیات و هم رئیس شرعیات، قائل است. ائمه ما هم در معارف و علوم عقلیه، مرجعند و هم در امور شرعیه و تکلیفیه، مرجعند. دیگر نمی دانند که این دو تا که سهل است، ائمه، غیر اینها را هم دارند: توسلات، تحصنات، تحفظات؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیت خدا را و اعمال را [می توانیم یاد بگیریم]؛ بلکه می توانیم به تبعیت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هر چه بکنیم از طاعت خارج نشویم. مقصود، شما ملتفت باشید: در این عصر، گرگ فراوان است، شما را می خرند، اما بعد هم می توانند یک غذای مسمومی به شما بدهند، کار شما را تمام کنند، بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چند ماهیانه [مبالغی] که انسان خوابش را هم ندیده است، به او بدهند. ملتفت باشید! شما را گمراه نکنند، از جاده، شما را بیرون نکنند که از دنیا و آخرت، شما را محروم می کنند. اگر دیدند بنده صادق قانع آنها هستید، که هستید؛ اما به شرطی که در راه اینها کشته شوید. همین دیروز مگر نبود که از بغداد، قشون گرفت برای لبنان، که برود به نفع نصاری و بر علیه مسلمین بجنگد؟ « عبدالکریم قاسم » برای همین کودتا کرد؛ گفت: ما می رویم با مسلمانها می جنگیم که در لبنان حکومت را چرا به دست نصرانی نمی دهند؟ همین سبب شد کودتا کرد، دولت را به هم زد و یک دولت دیگری تشکیل داد. علی ایّ حالٍ، تا این حد اینها از شما طلب دارند که شما فدایی اینها شوید. در همین جنگ اخیر نقل شد که انگلیس از خودش چند هزار کشته داد، بقیه[را] همه از مستعمرات و هند و از جاهای دیگر به جبهه آورد؛ اما روس بی عقل، (شوروی)، گفتند: « سی میلیون تلف داد. » این، سی میلیون از خودش کشته داد و او چند هزار از خودش کشته داد، باز هم این احمق (شوروی) با آنها در تقسیم شریک شد؛ تثلیث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ، یک ثلثش مال آمریکا، یک ثلثش مال انگلیس و یک ثلثش مال روس. این، سی میلیون کشته داده است، آمریکا اسلحه و پول داده، انگلیس هم با حیله بازی و رشوه، فقط چند هزار کشته داده است؛ شیطنت اینها با بی عقلی او، با هم می سازد! نتیجه این جور شد. بالاخره، حاضر هستند برای هوای نفس آنها تلف بشویم. آیا حاضرید از قرآن و عترت دست بر دارید؟ آنها حاضر نیستند از اینها دست بر ندارید.

« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »

 لذت شهادت اگر کسی هدف خلقت انسان را بفهمد، بسیار برایش شیرین است که هفتاد بار زنده می شود، و دوباره شهید شود!       منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله بهجت





      

این مژده به بندگاه تائب آمد خیزید که لیلة الرغائب آمد

ای کاش ندا دهند فردا جمعه ای منتظران!امام غائب آمد

دعا برای سلامتی و ظهورآقا امام زمان فراموش نشه، برای نائیبش امام خامنه ای دعا یادتون نره  شیعیان بحرین و مردم مظلوم فلسطین، لیبی ،یمن و دیگر کشورهای اسلامی دعا  یادتون نره، برای این بنده حقیر دعا یادتون نره

 





      

به روایت تصویر شهید علیرضا وظیفه دوست






برچسب ها : به روایت تصویر  , 
      

موج اسلامی
آری،برخی از امواج اجتماعی زنده‏اند. امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه می‏گیرد، مسیرشان، مسیر حیات و جهتشان، رقاء و تکامل است. پاره‏ای از نهضتهای فکری، علمی، اخلاقی هنری از آن جهت جاوید می‏مانند که خود زنده‏اند و از نیروی مرموز حیات بهره‏مندند.
هر حادثه‏ای در جهان طبیعت(خواه طبیعت‏بیجان یا طبیعت جاندار) جنبشی می‏آفریند و موجی گرداگرد خویش به وجود می‏آورد. بلکه هر حادثه‏ای خود موجی و جنبشی است که بر سطح این اقیانوس بیکران نمودار می‏گردد.
این اقیانوس که ما آن را با نامهای جهان، طبیعت، گیتی و غیره می‏خوانیم و از طول و عرض و عمق آن فقط خدا آگاه است، همواره از درون خویش امواجی برون می‏فکند و جنبشهایی تولید می‏کند. آنچه بر ما از این اقیانوس نمودار می‏شود و در حیطه حواس ما قرار می‏گیرد و عقل ما در جستجوی کنه و ماهیت آنها بر می‏آید ـ از نظری ـ همین امواج و چین و شکن‏هاست که آنها را «حادثه‏» می‏خوانیم و نامهای مختلف بر آنها می‏نهیم و در جستجوی معرفت آنها بر می‏آییم. اگر این امواج و چین و شکن‏ها و به عبارت دیگر اگر این‏ «تعینات‏» نمی‏بود، راهی برای معرفت نبود؛ زیرا نشانی نبود. بلکه طبیعت و جهانی در کار نبود. چه، جدایی طبیعت از جنبش و تموج امکان پذیر نیست.
همین نشانه‏ها و علامتها و پیچ‏وخم‏ها و فرازونشیب‏هاست که به حواس ما امکان عکسبرداری از اشیاء می‏دهد و آن عکس و تصویرها به دست قاضی عقل سپرده می‏شود.
از این رو، هر چیزی در طبیعت تا هست، متموج است و در جنبش و تکاپوست. و تا متموج است و در تکاپوست، هست. بی‏موجی و بی‏جنبشی مساوی نیستی است:

ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
آه نه معلوم شد هیچ که من چیستم
موج ز خود رفته‏ای تیز خرامید و گفت
هستم اگر می‏روم، گر نروم نیستم

امواج طبق خاصیت ذاتی خود، به محض پیدایش، رو به وسعت و گسترش می‏نهند؛ متوالیا بر وسعت دایره خویش می‏افزایند و فاصله محیط و مرکز را بیشتر می‏کنند. و از طرف دیگر، به هر نسبت که بر وسعت دایره خود می‏افزایند، از قوت وشدت طول آنها کاسته می‏شود، تدریجا ضعیف و ضعیفتر می‏گردند و طولشان کم و کمتر می‏شود تا آنکه به نیستی و نابودی ـ لا اقل از نظر ما ـ می‏گرایند و به دنیای عدم می‏پیوندند.
برخورد امواج با یکدیگر سبب خنثی شدن موج ضعیفتر می‏گردد. امواج قویتر جلوی توسعه امواج ضعیفتر را می‏گیرند و آنها را به دیار نیستی می‏فرستند. از این رو، برخورد با موانع و عوامل قویتر عامل دیگری است‏برای نابود شدن امواج و حوادث و پدیده‏های جهان. حکما این نوع از نیستی و نابودی را که در اثر برخورد با موانع است، ‏«موت اخترامی‏» و نوع اول را که از پایان یافتن نیروی بقا ناشی می‏شود، «موت طبیعی‏» می‏نامند.
هو الذی...ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده (1).
محیط اجتماع بشری با مجموع حوادث بزرگ و کوچک سودمند یا زیان آوری که در آن رخ می‏دهد، خود دریایی است پر از موج و جنبش و توفان و لرزش. امواج این دریا نیز به تدریج رو به وسعت می‏نهند و در برخورد با هم، یکدیگر را مغلوب می‏نمایند. اما برخی از امواج این دریای عظیم بر خلاف سایر امواج ـ که هر چه بر وسعتشان افزوده می‏شود، از قدرت و قوتشان کاسته می‏شود و رو به نابودی می‏روند ـ به موازات وسعت دایره، بر قوت و قدرت و طول آنها افزوده می‏شود و توان مقابله آنها با امواج مخالف فزونی می‏گیرد؛ گویی از نوعی خاصیت‏حیاتی بهره‏مندند و نیروی مرموز «نمو» و رشد در آنها نهفته است.
آری،برخی از امواج اجتماعی زنده‏اند. امواج زنده همانهاست که از جوهر حیات سرچشمه می‏گیرد، مسیرشان مسیر حیات و جهتشان رقاء و تکامل است. پاره‏ای از نهضتهای فکری، علمی، اخلاقی و هنری از آن جهت جاوید می‏مانند که خود زنده‏اند و از نیروی مرموز حیات بهره‏مندند.
زنده‏ترین امواج اجتماعی، امواج و جنبشهای دینی است. پیوند این امواج و این نهضتها با جوهر حیات و فطرت زندگی از هر چیز دیگر اصیل‏تر است. در هیچ حرکت و در هیچ موج دیگر این اندازه نیروی حیاتی و قدرت رشد و بالندگی وجود ندارد.
تاریخ اسلام از این نظر سخت آموزنده و تکان دهنده است. اسلام در ابتدا به صورت یک موج بسیار کوچکی پدید آمد. آن روز که حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله از کوه حرا به زیر آمد، در حالی که دنیای درونش دگرگون شده بود و با[دنیای] غیب و ملکوت اتصال یافته و از فیوضات الهی لبریز شده بود و فریاد بر آورد: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، این موج شروع شد. بر خلاف هزاران امواج پر سر و صدا و پر دبدبه جهان، در روزهای اول از چهار دیوار خانه‏ای که تنها سه تن ـ «محمد»(صلی الله علیه و آله)، «خدیجه» و «علی»(علیه السلام) ـ را در بر می‏گرفت، تجاوز نمی‏کرد. اندکی طول نکشید که به سایر خانه‏های مکه سرایت کرد. پس از حدود ده سال به خارج مکه به خصوص مدینه کشیده شد و در مدت کمی به سایر نقاط جزیرة العرب امتداد یافت و در کمتر از نیم قرن دامنه‏اش سراسر جهان متمدن آن روز را گرفت و آوایش به همه گوشها رسید.
این موج ـ همان طور که خاصیت موجهای زنده است ـ به موازات اینکه رو به وسعت و گسترش نهاد، بر قوت و قدرت و طول خویش افزود. هیچ دین، آیین، مسلک و نهضتی را نمی‏توان یافت که در طول این چهارده قرن تحت تاثیر اسلام قرار نگرفته باشد و هیچ نقطه متمدنی را نمی‏توان پیدا کرد که در آنجا اسلام نفوذ نکرده باشد. امروز نیز پس از چهارده قرن و در آغاز پانزدهمین قرن بعثت، بشر شاهد وسعت تدریجی و قوت و قدرت روز افزون آن است.
تاریخ و آمار نشان می‏دهد که این آیین پاک قرن به قرن پیشتر رفته و بر عدد پیروان خویش افزوده است و این پیشرفت تدریجی و طبیعی بوده است؛ و اگر سرزمینی را مانند اندلس به زور از زیر سایه پرچم مقدس و پرجلالش بیرون برده‏اند، سرزمینهای بزرگتر و پرجمعیت‏تری مانند اندونزی و چین و غیره به طوع و رغبت، افتخار پیروی‏اش را پذیرفته‏اند.
قرآن کریم خاصیت رشد و نمو جنبش اسلامی را چنین توصیف می‏کند:
و مثل آنها در انجیل مثل زراعتی است که اول فقط سبزه نازکی از آن از زمین بر می‏دمد، پس خداوند او را نیرومند می‏سازد، آنگاه ستبر می‏گردد، پس روی تنه خویش می‏ایستد، رشد و نمو سریع و سبزی و خرمی این زراعت موجب شگفتی همه کشاورزان می‏شود، تا خداوند کافران و بدخواهان را به خشم آرد. (2
موج اسلامی در طول تاریخ چهارده قرنی خود با امواج مخالف سهمگین نژادی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی روبرو شده است. بگذریم از سدها و دیوارهایی که مردم لجوج و متعصب و جاهل عرب صدر اسلام در جلوی این موج مقدس کشیدند و یکی پس از دیگری در هم شکست. تاریخ اسلام، مخصوصا در دویست‏ساله اول پر است از امواج مخالف مذهبی، نژادی و سیاسی که هیچ کدام تاب مقاومت نیاورده، نیست و نابود شده‏اند و اکنون جز نامی از آنها در تاریخ نیست و تنها در این قرن، استعمارگران غربی ـ که به هر ریسمان پوسیده‏ای علیه اسلام دست می‏یازند ـ درصدد بهره‏برداری از آنها افتاده‏اند.
از آنها بالاتر، نهضتها و موجهای فکری و فلسفی و علمی و بالاخره فرهنگی این چهارده قرن است. نهضتهای فرهنگی با کسی و چیزی سر عناد ندارند، اما هر مانع و سدی را از جلوی خود بر می‏دارند و هر درخت کهنسالی را که سر راه را بگیرد، ریشه‏کن می‏کنند.
اسلام در تاریخ چهارده قرنی خود نه تنها ضربه و صدمه‏ای از نهضتهای فرهنگی ندیده است، بلکه خود موجد نهضتهای عظیم فرهنگی شد، تمدن و فرهنگ را در خدمت‏خویش گرفت و رهبری کرد و به آنها جان و ایمان داد و قوی و پایدارشان ساخت.
اکنون نیز که نیمه دوم قرن بیستم است و دوران جنگ ایدئولوژیها و عقاید است،اسلام رقیب سرسختی برای آنها به شمار می‏رود،آنها را یا به خدمت‏خود می‏گمارد و یا پیروزمندانه با آنها دست و پنجه نرم می‏کند.چه نشانی برای جاندار بودن و جاوید ماندن بهتر از این؟!
اسلام از طرفی پیمان خویش را با عقل،سخت استوار کرده است،عقل را به عنوان یکی از ارکان اصلی دین پذیرفته،بالاتر، پیامبر درونی‏اش خوانده است.از طرف دیگر،ملک و ملکوت،دنیا و آخرت،جسم و روح،ظاهر و باطن،ماده و معنی را یکجا در نظر گرفته و همه جانبه نگریسته و از هر افراط و تفریطی دوری جسته است.از اینها گذشته،«برنامه کامل‏»خویش را به وسیله رهبری شایسته و مجریانی لایق به جهان عرضه کرده است.
از این رو عجیب نیست که وقتی امروز در فاصله چهارده قرن تمام،کارنامه مشعشع این آیین پاک را مطالعه می‏کنیم آن را مملو از افتخارات می‏بینیم.
بگذریم از گروهی مغرض و جاهل که به عللی-که بر کسی پوشیده نیست-گاه بیگاه قضاوتهای مغرضانه درباره اسلام کرده‏اند.وجدان جهان،ترازوی عدل الهی است.حقیقت‏برای همیشه مکتوم نمی‏ماند.حقیقت،خود به تجربه نشان داده است که در نهایت امر وجدان و انصاف دشمن را بر می‏انگیزد.
نیرومندترین و مجهزترین مخالفان اسلام در طول این چهارده قرن،مسیحیان بوده‏اند.هنگامی که به تاریخچه داوری این رقیب نیرومند می‏نگریم می‏بینیم دوره به دوره به سوی انصاف گراییده است،و این خود از طرفی نشانه وجدان جهانی است و از طرف دیگر نشانه حقیقت اسلام است.
موجی چنان زنده که فرهنگهای جهان را در خود جذب و عقلهای نیرومند مفکران و فلاسفه و دانشمندان را در پیشگاه خود خاضع و انصاف دشمن را(!)36 برانگیزد و پیوسته در حال رشد و نمو باشد تا آنجا که در حدود هفتصد میلیون (3) جمعیت‏بشری را در پیشگاه خود خاضع نماید. جز اینکه از صمیم‏ «وحی‏» سرچشمه بگیرد و پیام خدای بشر برای بشر باشد و برای نجات بشر رسیده باشد چیز دیگری نمی‏تواند باشد. هرگز موجی که از دماغ یک بشر برخیزد، نمی‏تواند این اندازه خاصیت و اثر داشته باشد.
راستی حیرت‏آور نیست که مردی ‏«امی‏» و درس نخوانده از میان مردمی بی سواد(امیون) و در سرزمینی که جز جهل و فساد و خودخواهی و خودپرستی اثری در آن نیست، به پا خیزد و نهضتی چنین مبارک و میمون و پر ثمر ایجاد نماید؟! آری!فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض(4). صدق الله العظیم
منبع : مجموعه آثار جلد 16 ، مطهری، مرتضی؛

پی‏نوشت ها

1- انعام/2[او کسی است که . . سپس اجل و مدتی قرار داد،و مدتی معلوم نیز نزد خود دارد].

2- و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار» .فتح/29.

3-مطابق آمار آن زمان-

4 - رعد/17[اما کف پوچ و تباه شده از بین می‏رود و اما آنچه برای مردم سودمند است در زمین می‏ماند.]









      

گه‏گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‏اندیشم، احساس می‏کنم که از مسائلی که سبب خیر و برکت در زندگی‏ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به پدر و مادر خود کرده‏ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری، که افزون بر توجه معنوی و عاطفی، تا آن‏جا که توانایی‏ام اجازه می‏داد، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‏ام.
تدریس عاشقانه
حجت الاسلام سیدمحمدباقر حجتی، یکی از شاگردان استاد شهید مطهری می‏گوید:
استاد شهید، هنگام تدریس گاهی آن‏چنان در تفکر و هیجان غرق می‏شدند که حتی سرمای شدید و یا گرمای طاقت‏فرسای فضای جلسه را احساس نمی‏کردند و عاشقانه سرگرم تدریس می‏گشتند، بدان‏گونه که هیچ انگیزه‏ای نمی‏توانست مسیر تفکر و اندیشه و تمرکز فکری ایشان را پریشان و منحرف و یا دچار آسیب سازد.
استاد در تمام فصول در حجره‏ای تدریس می‏فرمود که نه به گاه شدت حرارت ایام گرما، وسیله خنک‏کننده‏ای در آن وجود داشت و نه به هنگام سوز سرمای پاییز و زمستان ـ که گاهی تا مغز استخوان را می‏آزرد ـ وسیله‏ای برای گرم کردن فضای جلسه درس در آن تهیه شده بود. حتی در ایام شدت سرما، درِ حجره به هنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس، آن‏چنان در بیان مطالب، از خود علاقه و حرارت نشان می‏دادند که ما در حین درس، آن‏گاه که گوش به سخنان ایشان سپرده بودیم، سرمای پیرامون خود را غالباً احساس نمی‏کردیم و آن‏گاه که درس پایان می‏یافت، تازه احساس می‏کردیم تا چه اندازه هوا سرد و سوزناک و غیرقابل تحمل است.
در طول مدت قریب به دوازده سال که در مدرسه مروی از محضر پرفیض استاد شهیدمان در حکمت و فلسفه اسلامی بهره می‏جستیم، هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد، از ایشان نشنیدیم و علی‏رغم مایه‏های فراوان و سرشار علمی، آن‏چنان فروتنانه و بی‏ریا سرگرم بحث می‏شدند که همه حاضران و ناظران مجلس درس خود را مجذوب خویش می‏ساختند
تدریس، حتی هنگام طلوع فجر
حجت الاسلام سیدمحمدباقر حجتی در بیان خاطره‏ای از استاد شهید مطهری می‏گوید:
بسیاری از ساعت‏های تدریس استاد، از طلوع فجر بود تا مدتی پس از طلوع آفتاب. استاد بزرگوار در آن روزگار، ساکن خیابان آبشار واقع در خیابان ری بودند. ایشان از خیابان آبشار از منزل خود با پای پیاده قبل از طلوع فجر به راه می‏افتادند و حوالی طلوع فجر به مدرسه مروی در می‏آمدند و نماز صبح را در یکی از حجره‏های مدرسه برگزار می‏کردند. سپس با نوشیدن چای که یکی از شاگردان او برایش تهیه می‏دید، تدریس ایشان در پرتو روشنایی چراغ آغاز می‏شد، تا آنکه نور چراغ، نوبت خود را به پرتو آفتاب می‏سپرد و تا حدود هشت صبح، این درس ادامه می‏یافت.
برای ما عجیب می‏نمود که استاد، قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده درمی‏نوردیدند و در مدرسه حاضر می‏شدند و ما برای شرکت در درسی که در کنارمان آماده بود و در چنان ساعاتی، احساس دشواری می‏کردیم، ولی استاد، آن هم پس از خستگی راه، شاداب‏تر به نظر می‏رسد
اهتمام شهید مطهری به حجاب بانوان در دانشکده
سیدمحمدباقر حجتی، یکی از شاگردان استاد شهید مطهری در خاطره‏ای نقل می‏کند:
در یکی از سال‏هایی که شمار داوطلبان ورود به دانشکده الهیات ـ در زمان قبل از انقلاب ـ رو به افزایش نهاده بود، تعداد بسیاری از آنان را دختران و زنان بی‏حجاب تشکیل می‏داد. استاد شهید مطهری که این مطلب را قبلاً پیش‏بینی کرده بودند و از آن‏جا که سخت تلاش می‏کردند که فضای دانشکده با ورود زنان بی‏حجاب آسیب نبیند، در یکی از جلسه‏های شورا پیشنهاد کردند که دختران و زنانی که می‏خواهند در این دانشکده به تحصیلات خود ادامه دهند، باید با پوششی شرعی باشند، وگرنه دانشکده از پذیرش آنان برای ادامه تحصیل، معذور است. این پیشنهاد، مورد تصویب اعضای شورا و رئیس وقت دانشکده ـ که شخصیتی آرام و متین بود و به استاد، بسیار احترام می‏گذاشت ـ قرار گرفت.
قبل از شروع کنکور اختصاصی دانشکده، استاد گران‏مایه، تعداد زیادی روسری تهیه کردند و در روزهایی که در رسانه‏های گروهی از کشف حجاب تعریف و تمجید می‏کردند، تعدادی از این روسری‏ها را به نگهبان درب جنوبی و تعدادی دیگر را به نگهبان درب شمالی دانشکده سپردند و به آنها فرمودند: به هر داوطلب زن که بدون حجاب وارد دانشکده می‏شود، یکی از این روسری‏ها را هدیه کنید تا بدون حجاب، به دانشکده‏ای که بسان یک مکان مقدس اسلامی است، وارد نشود.
از این روسری‏ها استقبال خوبی به عمل آمد، تا آن‏جا که بیشتر خانم‏هایی که برای شرکت در امتحان ورودی به دانشکده آمده بودند، با حجابی کامل یا نسبی دیده شدند. گرچه این عمل در زمان حاضر ساده به نظر می‏رسد، در آن روزگاران قبل از انقلاب، کاری دشوار و خطرناک و بسان وارد کردن دست برهنه در لانه زنبور بود که کسی در خود، جرئت چنین کاری را نمی‏دید.
کمک در کارهای منزل و احترام به همسر
همسر شهید مطهری درباره همکاری استاد در کارهای منزل و احترام ایشان به همسر چنین می‏گوید:
در مدت 26 سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار می‏کردند. یادم نمی‏آید که هیچ وقت از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار باگذشت و مهربان بودند و به آسایش و راحتی من و بچه‏ها اهمیت می‏دادند. آن‏قدر با من صمیمی و نزدیک بودند که رنج و ناراحتی مرا نمی‏توانستند تحمل کنند. ایشان از تمام مسائل خانه خبر داشتند و در بیشتر کارها به من و بچه‏ها کمک می‏کردند. بیشتر صبح‏ها چای درست می‏کردند. در تمام طول زندگی، به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم.
یادم هست، یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیکی‏های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‏ها خواب هستند، ولی آقا بیدار است. چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده و منتظر من بودند.
یک وقت هم، من و ایشان به سفر کربلا رفته بودیم. وقتی به خانه برگشتیم، دو سه تا از بچه‏ها خواب بودند. ایشان ناراحت شدند و با بچه‏ها دعوا کردند که چرا وقتی مادرتان از سفر کربلا برگشته، همه شما به استقبال نیامدید؟
کمک به محرومان و مستضعفان
سیدمحمود مدنی، یکی از یاران وفادار استاد شهید مطهری نقل می‏کند:
من از استاد خاطرات زیادی دارم؛ از بزرگواری این مرد و از کمک‏هایش که به محرومین می‏کرد و همیشه مرا شگفت‏زده می‏ساخت. یک روز، به من خبر دادند که مریضی در فلان بیمارستان خوابیده و وضع مادی پدرش نیز خوب نیست. من آمدم و جریان را به آقای مطهری گفتم. ایشان گفتند: هر وقت از این مریض‏ها دیدی، به من بگو. گفتم: خیلی خوب. آمدم، مریض را دیدم. پول هم بردم و اتفاقاً همان روز بنا بود از بیمارستان مرخص شود. تمام مخارج بیمارستان را استاد داد و مرا مأمور کرده بود که پول را به بیمارستان بدهم و آن مریض را از بیمارستان مرخص کنم.
یک روز دیگر، در یک خیابان فرعی کم‏عرض می‏رفتیم. تقریباً وسط‏های خیابان بودم که دیدم پدری فرزندش را به دوش می‏کشد. آقای مطهری گفتند: آقای مدنی، نگه‏دارید. من ایستادم، پیاده شدم و پیش مرد رفتم و گفتم: آقا بیایید اینجا. مرد پیش ما آمد. استاد پرسید: پدر! چرا بچه‏ات را به دوش می‏کشی؟ چه شده است؟ ناراحتی‏اش چیست؟ مرد گفت: بچه‏ام مریض است و پیش هر دکتری که می‏برم، جوابم می‏کند. پول هم ندارم که او را در یک بیمارستان بستری کنم، کسی را هم ندارم. استاد پرسید: منزلت کجاست؟ و بعد اضافه کردند: راضی هستی فردا من بچه‏ات را در بیمارستان بستری کنم؟ مرد گفت: بله، از خدا می‏خواهم.
استاد گفتند: فردا صبح، همین آقا می‏آید به منزل شما. حالا برویم، منزل را نشان بده که فردا بیاید و بچه‏ات را به بیمارستان ببرد. صبح روز بعد، پدر و پسر را سوار ماشین کردم و به بیمارستان بازرگانان، در خیابان بلوار بردم. وقتی به بیمارستان رسیدم، دیدم دکتر دم در بیمارستان ایستاده است و به نگهبان اشاره می‏کند که به داخل بیاورشان. بچه را با سفارشی که استاد به رئیس بیمارستان کرده بود، در بیمارستان بستری کردند و بعد از حدود پانزده روز، مداوا شد. آن‏گاه استاد، مقداری پول به من دادند و من به بیمارستان رفتم و مخارج بیمارستان را پرداخت و بیمار را مرخص کردم.
همچنین به یاد دارم در اوایل انقلاب که برای مدتی، هیچ امنیت جانی برای استاد وجود نداشت و استاد شرایطی بحرانی را پشت سر می‏گذاشتند، روزی ایشان ـ که در منزل یکی از رفقایش بود ـ مرا صدا کردند و گفتند: آقای مدنی، بیا کاری با تو دارم! و در آن اوضاعی که هر لحظه امکان داشت بریزند توی خانه و دست به قتل و کشتار بزنند، چند تا پاکت به من دادند و گفتند: آقای مدنی، شما آن مأموریت‏هایی را که داشتی، برو. پول‏ها را به من دادند که به مستضعفین بدهم و گفتند: برو اینها را بده که یک موقع در مضیقه نباشند».
احترام به پدر و مادر
مجتبی مطهری، فرزند شهید مرتضی مطهری می‏گوید:
خاطرم می‏آید که زمانی پدرم فرمود: گه‏گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‏اندیشم، احساس می‏کنم که از مسائلی که سبب خیر و برکت در زندگی‏ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان بوده است که به پدر و مادر خود کرده‏ام، به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری، که افزون بر توجه معنوی و عاطفی، تا آن‏جا که توانایی‏ام اجازه می‏داد، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده‏ام.
همچنین به یاد دارم که مادرم می‏گفت: مادر آقای حاج شیخ مرتضی مطهری، میان عروس‏هایش، به من لطف و عنایتی ویژه داشت و این لطف، به خاطر علاقه خاصی بود که به فرزند دل‏بندش شیخ مرتضی داشت. اما این علاقه و محبت مادر و فرزند، دو طرفه بود. در آغاز جوانی، روزی گله کوچکی از مادر ایشان کردم و ایشان به شدت ناراحت شدند. من از آن‏جا به میزان علاقه و احترام خاص استاد به مادرشان پی بردم و دیگر هرگز در این‏باره سخن نگفتم.استاد شهید، در برابر پدر بزرگوار خویش نیز تواضع و احترام خاصی داشتند و خلاصه آنکه، در موقع روبه‏رو شدن با پدر و مادر، دست آنان را می‏بوسید.ایشان می‏گفتند: انسان نباید هیچ‏گاه از سخن پدر و مادرش ناراحت و دل‏گیر بشود. والدین، همیشه خیر و سعادت فرزند را می‏خواهند
مطالعه و تحقیق
مجتبی مطهری، فرزند استاد شهید مرتضی مطهری درباره اهتمام استاد به امر مطالعه و تحقیق می‏گوید:
از ویژگی‏های پدر بزرگوارم، این بود که به مطالعه و تحقیق علاقه شدیدی داشت و از وقت و عمرشان، کمال استفاده را می‏کرد. در یکی از روزهایی که به کتابخانه ایشان رفته بودم و با کنجکاوی و دقت به کتاب‏های ایشان نگاه می‏کردم، پدرم به من گفت: مجتبی! من در طول عمرم، خیلی کتاب خوانده‏ام و رشد و کمال علمی خود را نیز تا حدی مرهون همین مطالعه و تفکر می‏دانم.
ناگفته نماند که پدرم در طول روز، 8 تا 10 ساعت را به تفکرو مطالعه می‏گذراند. در دانشکده الهیات، اتاق مخصوصی داشت که ساعت‏های آزاد و غیردرسی خود را در آنجا به تحقیق و تفکر می‏گذراندند. یادم هست زمانی که دانشجوی الهیات بودم، پدر بزرگوارم به من گفت: مجتبی! انسان باید این‏طور از وقت و عمر خویش استفاده کند
منبع : سرگذشت‏هایی ویژه از زندگی استاد مطهری (طوبی :: اردیبهشت 1386، شماره 17






      

- در بیستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پیامبر اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- و از رحم پاک و مطهر خدیجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى که همتاى على (ع)، سرمنشأ و ریشه سلسله امامت و ولایت، و الگوى تمامى مؤمنین و موحدین است .
در یکى از ملاقاتها که بین پیامبر و جبرئیل صورت گرفت، امین وحى الهى عرض کرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مى رساند و امر مى نماید که چهل روز از خدیجه دورى کنى! آن حضرت 40 روز به خانه خدیجه نرفت .
روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در این مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مى برد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مى فرمودند در خانه را باز کنند تا هر که مى خواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول کند .
پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند على اعلى سلام مى رساند و مى فرماید: براى تحفه و کرامت من آماده باش! آنگاه میکائیل طبقى از میوه هاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پیامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زیرا خوردن این غذا بر غیر نبى خاتم (ص) روا نبود . آنگاه پیامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترین زنان جهان منعقد شد .
چون زمان ولادت فرا رسید و خدیجه درد زاییدن را احساس کرد، از زنان قریش و بنى هاشم، کسانى را طلبید تا به کمک او بیایند .
اما آنان که مى دیدند ثروتمندترین زن مکه، بلکه حجاز، به ازدواج فقیرترین مرد، آن هم مردى که سنتها را در هم مى شکند درآمده است، از او دورى کردند و پیغام دادند: تو به سخنان ما توجهى نکردى و همسر یتیم ابوطالب شدى که هیچ ثروتى ندارد؛ ما را با تو کارى نیست! خدیجه غمگین و افسرده شد! اما طولى نکشید که چهار زن داخل خانه شدند .
خدیجه ترسید، ولى یکى از آن زنان او را به آرامش دعوت کرد و گفت: نترس که ما فرستادگان خداوند هستیم و براى کمک به تو آمده ایم .
من، ساره همسر ابراهیم هستم .
این، آسیه دختر مزاحم و رفیق تو در بهشت است .
این یکى مریم، دختر عمران و آن دیگرى کلثوم، دختر موسى بن عمران است .
آنگاه یکى سمت راست، دیگرى سمت چپ، سومى مقابل خدیجه و چهارمى بالاى سر ایشان نشست و با کمک آنان، نوزاد متولد شد .
یکى از آنان نوزاد را با آب بهشتى شست و در جامه اى پیچید و او را به سخن درآورد .
نوزاد به اذن خداوند به سخن درآمد و گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أن أبى رسول الله سیّد الأنبیاء و أن بعلى سیّد الأوصیاء و ولدى سادة الأسباط: گواهى مى دهم که هیچ معبودى غیر از خداوند نیست و پدرم، رسول خدا و سرور پیامبران است و شوهرم سرور اوصیا و جانشینان پیامبران و فرزندانم سرور فرزندان هستند .
از امام صادق- علیه السلام- روایت شده است که فاطمه زهرا (س) نزد حق تعالى نه نام دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه، و زهرا .
آن حضرت در خانه نبوت و رسالت رشد و نمو کرد، از شیر طهارت نوشید و دست و بازوى پدر بزرگوار خود گردید تا جایى که به واسطه شدت غمخوارى او براى پدر، به ایشان لقب ام ابیها دادند، یعنى مادر پدرش .
پیامبر اکرم- صلى الله علیه وآله- هم با گفتار و هم با عمل مراتب فضل و کمال دختر خود را به مردم نشان مى دادند .
هرگاه از سفرى برمى گشتند، ابتدا به منزل فاطمه زهرا- علیهما السلام- وارد مى شدند و مدتى مى نشستند، سپس به منزل خود مراجعت مى نمودند .
روایاتى که در فضل آن حضرت نقل شده است، (چه در کتب اهل سنت و چه کتب امامیه) بسیار زیاد است، از جمله اینکه فرمودند: فاطمة بضعة منى؛ یؤذینى ما آذاها و یریبنى ما أرابها: فاطمه پاره تن من است؛ هر که سبب آزار او شود، مرا آزرده و هر که به او بدى رساند، به من بدى رسانده است .
و فرمودند: یا فاطمة! إن الله یغضب لغضبک و یرضى لرضاک: فاطمه جان! خداوند به خاطر خشم تو، خشمگین مى شود و به خاطر خشنودى تو، خشنود مى گردد .
همچنین در فضیلت آن حضرت، آیاتى نیز نازل شده است که مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین آن آیات را در کتاب خود، موسوم به الکلمة الغرّاء فى تفصیل الزهراء (ع) آورده است .
حضرت فاطمه زهرا (س) بنا به روایتى در اول ذى حجه سال دوم هجرى با امیر مؤمنان، على (ع) ازدواج کردند .
گرچه افراد دیگرى نیز خواستار این ازدواج بودند، ولى پیامبر (ص) در این باره منتظر وحى الهى بودند و سرانجام به اذن پروردگار، دختر خود را به نکاح على (ع) درآوردند .
حاصل این وصلت فرخنده، دو فرزند پسر یعنى امام حسن مجتبى و امام حسین- علیهما السلام- و دو دختر به نامهاى زینب- سلام الله علیها- و ام کلثوم است .
نسل ائمه نیز از امام حسین- علیه السلام- به وجود آمدند .
زندگانى خانوادگى حضرت، با کمال توافق و مهربانى توأم بود .
کار بیرون از منزل به عهده على (ع) و کار داخل منزل به عهده حضرت زهرا (س) بود .
پس از مدتى فضه را نیز به عنوان خدمتکار به جمع خود پذیرفتند و کارهاى خانه بین آن دو نفر تقسیم شد .
بنا به سفارش پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س) هیچ گاه در خانه، از شوهر خود تقاضایى نکردند و همواره در سختیها و ناملایمات صبر و بردبارى پیشه مى کردند و هرگز از سختیهاى زندگى گله و شکایتى ابراز نداشتند .
به یقین مى توان گفت یکى از برجسته ترین صحنه هاى زندگى سیاسى - اجتماعى آن حضرت، دفاع از حریم امامت و ولایت بود .
پس از رحلت پیامبر (ص) عده اى در محلى بنام سقیفه اجتماع کردند و ادعا کردند پیامبر رحلت کرد و براى پس از خود جانشینى باقى نگذاشت؛ لذا با ابوبکر بیعت کردند .
مهمترین مانع بر سر راه تحکیم امر بیعت، این بود که این مسأله مورد موافقت اهل بیت- علیهم السلام- نبود؛ لذا به پیشنهاد عمر بن خطاب، قنفذ را (که مردى خشن بود) به خانه على (ع) فرستادند تا از ایشان بیعت بگیرد؛ ولى آن حضرت خواسته آنان را اجابت نکرده، از منزل خارج نشدند .
عمر دستور داد تا قنفذ بدون اجازه داخل منزل شود؛ ولى این بار فاطمه زهرا (س) مانع شدند .
سپس عمر خود به منزل آمد .
بین او و فاطمه زهرا (س) سخنانى رد و بدل شد .
به دستور وى، پشت در خانه هیزم جمع کردند و تهدید کرد که اگر على (ع) خارج نشود، خانه را آتش خواهد زد .
پس از گفت و گوهایى که صورت گرفت، در خانه را آتش زده، به زور وارد شدند و حضرت على (ع) را به مسجد بردند .
بنا به نقل مورخین، در این واقعه چون در خانه را به زور باز کردند، حضرت زهرا- سلام الله علیهما- بین در و دیوار قرار گرفته، بسختى مجروح شدند و فرزندى که در شکم داشتند سقط شد و قنفذ نیز ضربه اى سخت به بازوى حضرت وارد آورد





      


در عظمت شخصیت مخّدره دو عالم صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام الله علیها)همین بس که ذریه و خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) تنها به وسیله ی این مخّدره به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مربوط می شود . برکاتی که خداوند به توسط او به عالمیان فرستاده در این اندک نمی گنجد . بلکه به فهم قاصر ما در نمی آید . همین قدر می دانیم که در یازده ولی اعظم و امام به حق است . عصمت کبری و شفیعه روز جزاست .پاره ی تن پیغمبر « فاطمه بضعته منی » و خوشنودی خدا با خوشنودی او و خشم خدا با خشم اوست ـ هر کس او را دوست دارد پیغمبر خدا را دوست داشته و هر کس او را بیازارد . پیغمبر و خدا را آزرده است و خلاصه همین قدر که از درک عظمت و کمالات شأنش اظهار عجز کنیم . ما را کافی است . (1)
فاطمه (سلام الله علیها) قبل از ولادت :
از عوامل مؤثر در سرنوشت ، سعادت و شقاوت انسانها ، خصوصیات آباء و اجدادی و به ویژه پدر و مادر است . پدر و مادر از دو راه در سعادت و شقاوت فرزند نقش دارند یکی از طریق وراثت ، که خصوصیات جسمی و روحی آنها توسط ژنها به فرزند منتقل می شود . دیگری از راه تماس مستقیم و مستمری که پدر و مادر ، هنگام شکل گیری و الگوپذیری فرزند با او دارد .
از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )رسیده :«الشقی من شقی فی بطن امه و السعید من سجد فی بطن امه » شقاوت و سعادت هرکسی در رحم مادر پی ریزی می شود . به لحاظ اهمیت تأثیر والدین در فرزند ، در متون دینی راهنماییهای لازم آمده و خطر لقمه ی حرام گوشزد شده است و دستور مراقبتهای اساسی در هنگام آمیزش و بارداری و طفولیت و حتی قبل از انعقاد صادر شده است ، تا فرزندان با سلامت جسمی و روحی متولد و با تربیت صحیح قدم در جامعه بگذارند . (2)
پدر فاطمه (سلام الله علیها) :
پدر فاطمه (سلام الله علیها) اشرف و اسوه و معلم همه ی انسانها و حتی برتر از انبیاء اولوالعزم است ، آن حضرت «اول ما خلق » بود .
او کسی بود که نظام هستی به خاطرش پدید آمد : «لولاک لما خلقت الافلاک »همه ی انسانها حتی انبیاء در زیر لوای رحمت او کمال او هستند : «آدم و من دنه تحت لوائی » .
حضرتش اولین و آخرین پیامبر انسانهاست . همان کسی که به مقام سدرة المنتهی رسید ، به اعلی درجه ی قرب که برای موجود ممکن ، امکان دارد بار یافت : «عند سدرة المنتهی » (3)
مادر فاطمه (سلام الله علیها) :
مادر فاطمه اولین زن مسلمانی بود که در شرایط تاریک جاهلیت به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) ایمان آورد و تمام ثروت و دارایی خویش را برای ترویج اسلام در اختیار حضرتش گذاشت . همان زنی که از جمله ی چند بانوی نمونه و سرآمد زنان عالم است و برگزیده ی خداست : «عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) ان الله تعالی اختار من النساء اربع ، مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه » خدای سبحان از بین زنان چهار زن ( مریم ، آسیه ، خدیجه و فاطمه ) را برگزید . (4) .
زمان تکون فاطمه (سلام الله علیها) :
از پدری چون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) ، مادری مانند خدیجه (سلام الله علیها) در یکی از لحظات حساس دوران نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) یعنی بعد از چهل شبانه روز دوری از خانه و خانواده و روی آوردن به عبادت و تهجد و بهره مند شدن از فیوضات غیبی و تناول میوه های بهشتی در معراج ، نطفه ی زهرا (سلام الله علیها) منعقد می شود . آری زهرا (سلام الله علیها) عصاره ی میوه های بهشتی است که پا به عرصه ی عالم خاکی نهاده است .
حدیث در شکم مادر و شهادتین :
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می دید زهرا (سلام الله علیها) در شکم مادر با خدیجه حرف می زند . وقتی که متولد می شود نخستین کلمه ای که می گوید شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پدر و ولایت شوهر و فرزندانش می باشد .
غرض اینکه چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می دید که خدا از بین زنهای عالم این دختر را انتخاب فرموده است لذا تمام علاقه را به زهرا (سلام الله علیها) داشت که در حقیقت تمام علاقه ی به خدا است ربطی به خودش و دخترش ندارد . (5)
نام گذاری فاطمه (سلام الله علیها) :
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فاطمه (سلام الله علیها) نزد خدا نه اسم دارد :
فاطمه ، صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، زکیه ، راضیه ، رضیه ، محدثه ، زهرا . از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که خداوند تبارک و تعالی فاطمه را فاطمه نامید .(6)
فاطمه (سلام الله علیها) بعد از ازدواج :
شروع زندگی مشترک فاطمه (سلام الله علیها) با مراسم بسیار ساده و بی آلایش با ابتدایی ترین لوازم خانگی ، در خانه ی گلین بود . مهریه فاطمه (سلام الله علیها) همان مهر سنه بود .
در زندگی بی آلایش فاطمه و علی (علیه السلام) کارهای خانه و بیرون خانه با هماهنگی و مشارکت هر دو معصوم انجام می گیرد . (7)
تقسیم کار با رهنمود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) انجام گرفت .آنگاه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود : کارهای داخل منزل را فاطمه (سلام الله علیها) و کارهای بیرون از منزل را علی (علیه السلام)انجام دهد ، حضرت زهرا (سلام الله علیها) با خوشحالی فرمود : جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم ، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است باز داشت .
رسول گرامی اسلام پس از سال ها تحمل مشکلات و شعارش به صبر و بردباری کارگری برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) انتخاب و سفارشات لازم را ارائه فرمود ، روزی مشاهده کردند که کارگر منزل در حال استراحت و فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) مشغول کار کردن است . حضرت زهرا (سلام الله علیها) وقتی پدر را دید فرمود : ای رسول خدا ! کار منزل را عادلانه تقسیم کردم ، روزی مال من و روزی دیگر به عهده ی ایشان است .
اشک در چشمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) حلقه زد و فرمود : خدا آگاه تر است که رسالت را در کدام خانواده قرار دهد . (8)
برخی از فضائل فاطمه (سلام الله علیها) :
از محراب عبادت کمالاتی نصیب زهرا (سلام الله علیها) شد که باید مورد توجه قرار گیرد تا عبادت و شب زنده داری او الگو اسوه ی رهروانش باشد .
روایات متعددی در مورد ایمان و عبادت فاطمه (سلام الله علیها) وارد شده در برخی از آنها آمده است که : فاطمه (سلام الله علیها) عابدترین مردم بود و چه بسا شبهایی را تا صبح تهجد و شب زنده داری می نمود . چنانکه از امام مجتبی (علیه السلام)نقل شده : مادر را دیدم تا به صبح مشغول نماز بود و در حق دیگران دعا می کرد ، وقتی از او پرسیدم چرا برای خود دعا نمی کنی ، فرمودند : اول همسایه ، آنگاه خویشتن «الجار ثم الدار » فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آن اندازه در محراب به قیام و تهجد می پرداخت که پاهای مبارکش ورم می کرد . (9)
شفاعت فاطمه (سلام الله علیها) :
شفاعت مرتبه ای است که انسانهای به مقام ولایت رسیده و مقرب درگاه خداوندی از آن برخوردارند .
فاطمه (سلام الله علیها) از زمره ی اهل بیت و از اولیاء الهی و حتی برتر از انبیا می باشد .از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شد : وقتی روز قیامت می شود ، ندا از جانب خدا می رسد که ای فاطمه هرچه درخواست کنی و از هر کسی شفاعت نمایی پذیرفته است . (10)
روایت :فریقین و عصمت فاطمه :
امام باقر (علیه السلام) می فرماید : آیه ی تطهیر درباره ی رسول الله و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) در خانه ی ام سلمه نازل شده است . وقتی این آیه نازل شد حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین (علیه السلام) را زیر کسای خیبری جمع کرد و فرمود : خدایا اینها اهل بیت من هستند که در مورد آنان وعده داده ای خدایا رجس و پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و منزه گردان .
سیوطی نقل می کند منظور از تطهیر و اذهاب رجس ، پاک بودن از گناه می باشد که دلالت بر مقام عصمت اهل بیت دارد ، که حضرت فرمودند :«انا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب » (11)
فاطمه همدوش قرآن :
این مقام شامخ ویژه اهل بیت و عترت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) است که همدوش و همتای قرآن می باشد و مقام منحصر به فردی است که دیگران قادر به رسیدن به آن نیستند و این بزرگترین فضیلت اهل بیت است . فاطمه (سلام الله علیها) از زمره همین عترت پاک است ، فاطمه یادگار و ما ترک و امانت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) است . که باید از آن امانت داری نمود ؛ فاطمه از بیت وحی است و می فهمد که در خانه وحی چه می گذرد . فاطمه مخاطب اصلی قرآن کریم یعنی از زمره ی « من خوطب بهاست » (12)
فاطمه (سلام الله علیها) افضل زنان عالم :
روایات زیادی دلالت بر برتری فاطمه (سلام الله علیها) به زنان عالم دارد از جمله : از امام صادق (علیه السلام) در مورد فرمایش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) سؤال شده که فاطمه سرآمد زنان بهشت است یا سرآمد زنان عصر خویش . حضرت پاسخ دادند آنکه سرآمد زنان عصر خودش بود مریم بود ، اما فاطمه سرآمد همه ی زنان بهشت از اولین تا آخرین است . (13)
فاطمه (سلام الله علیها) افضل از انبیاء اولوالعزم :
عترت برتر از انبیاء :
با تفحص در روایات این حقیقت بر همگان روشن می شود که عترت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) افضل و برتر از انبیاء گذشته است و فاطمه (سلام الله علیها) از زمره ی عترت است و ریشه و اساس عترت است ، فاطمه کفو و همتای ، افضل افراد عترت ، یعنی علی بن ابی طالب (علیه السلام)است .
صرف نظر از سایر موانع ازدواج ، معلوم می شود ، تنها کسی که لیاقت همسری فاطمه را داشت ، علی که برترین فرد عترت است بود ، لذا فاطمه (سلام الله علیها) چون همتای علی است افضل از سایر عترت و قدر متیقن اینکه فاطمه از زمره ی عترت است که افضل از تمام انبیاء گذشته می باشد .
دریای ولایت و نبوت :
از جمله آیاتی که در شأن اهل بیت عصمت و طهارت است در سوره ی الرحمن می فرماید :« آمیخت دو دریا که به هم می رسند میان آنها فاصله است تا هر یک بر دیگری چیره نشود و آن را از بین نبرد بیرون آید از آن دو دریا مروارید و مرجان » اما باطنی آنها .
در کتاب غایه المرام از طریق عامه هفت حدیث و از طریق خاصه پنج حدیث نقل کرده است که بحرین اشاره است به بحر حکمت و ولایت یعنی علی (علیه السلام) و بحر عصمت و نبوت یعنی فاطمه (سلام الله علیها) که خداوند هر دو را به هم آمیخت و هیچ یک از این دو بحر فضیلت ، با یکدیگر یاغی نبودند .برزخ اشاره است به وجود مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و لؤلؤ اشاره به حسن و مرجان اشاره به حسین است . (14)
مؤمنین دوستان و کفار دشمنان اهل بیتند :
و از جناب ابوذر روایت کرده که می فرماید بحرین علی و فاطمه و لؤلؤ و مرجان حسن و حسین اند .سپس فرمود کیست مانند این چهار نفر دوست نمی دارد آنان را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد ایشان را مگر کافر پس مؤمن باشید به سبب دوستی ایشان و کافر نباشید به سبب دشمنی به فضل اهل بیت (علیه السلام) که هر که چنین باشد جایگاه او آتش دوزخ خواهد بود . (15)
آزار به زهرا ، به پیغمبر است :
روایت شریف را همه (شیعه و سنی ) از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده اند که فرمود :«هر کس به زهرا اذیت کند مرا آزرده و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است » . به قدری عظمت شأن او را درک کرده که دستش را می بوسد آری پدری چون خاتم الانبیاء محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) دست دخترش زهرا را می بوسد . (16)
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری :
در احادیث معتبر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده که فرمود : خداوند در پیغمبران بوی به بهشتی قرار داده و حورالعین بوی گل یاس بهشتی و در ملائکه بوی گل سرخ بهشتی و در دخترم زهرا هر سه بو را جمع فرموده است . هم بوی انبیاء (به بهشتی ) هم بوی حور (یاس بهشتی ) هم بوی ملائکه ( گل سرخ بهشتی ) حالا ببینید آیا جا ندارد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) این طوری به دخترش علاقه مند باشد ؟
هر وقت او را می دید شاد می شد . چون طلیعه ی بهشت بود و با خود بوی بهشت می آورد . (17)
خشنودی خدا با خشنودی فاطمه است :
می بیند محبوبه ی خدا آمده تمام قامت جلوش بر می خیزد می فرماید : « فداها ابوها » پدرش به قربانش ، می فرماید رضاء و غضب خدا با رضا و غضب فاطمه است . هر کس از او راضی باشد خدا هم از او راضی و خشنود است و بر هر کس که زهرا خشمگین است خدا هم بر او خشمناک می باشد . (18)
این خانه کوچک فاطمه (سلام الله علیها) و این افرادی که در آن خانه تربیت شدند که به حسب عدد چهار ، پنج نفر بودند و به حسب واقع ، تمام قدرت حق تعالی را تجلی دادند ، خدمتهایی کردند که ما را و شما را و همه ی بشر را به اعجاب در آورده است .
زنی ، که در حجره ای کوچک و خانه ای محقر ، انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی درخشید و می درخشد . صلوات و سلام خداوند تعالی بر این حجره محقری که جلوگاه نور عظمت الهی و پرورشگاه زندگان اولاد آدم است .
اصولاً ، رسول اکرم و ائمه ی (علیه السلام) ، طبق روایاتی که داریم ، قبل از این عالم انواری بوده اند در خلل عرش ... و مقاماتی دارند الی ماشاء الله چنان که به حسب روایات ، این مقامات معنوی برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم هست .
او ، فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، موجود ملکوتی است که در عالم انسان ظاهر شده است ،بلکه موجود الهی جبروتی در صورت یک زن ظاهر شده
است .
... معنویات جلوه های ملکوتی ، جلوه های الهی ، جلوه های جبروتی ، جلوه های ملکی و ناسوتی ، همه در این موجود است . (19)
سوگ پدر و تنهایی و مصیبت شوهر !!!
حادثه ی عظیم و غمبار رحلت پیامبر گرامی اسلام ، امت را غرق در ماتم کرده بود و فاطمه (سلام الله علیها) هم در فراق پدر می سوخت و شاهد غربت و انزوای اسلام بود . از یک سو قدرت قدرت طلبیها و زنده شدن دوباره ارزشهای جاهلی را مشاهده می کرد و از سویی دیگر تهاجم و تجاوز به حریم حرمت ولایت را نظاره گر بود ، کوهی از غمها و دردها ، بر جان نورانیش سنگینی می نمود که دردآلود و سوزناک لب به فریاد گشود . (20 )
دفاعیات فاطمه (سلام الله علیها) از ولایت علی (علیه السلام) :
اوج فعلیت جایگاه اخص زهرای اطهر (سلام الله علیها) بعد از رحلت پدر بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است او تمام حقیقت انسانی خویش را در دوره بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در معرض تماشای ملکوتیان و همه آفریده ها گذاشت و عشق به الله را با تمام وجود نشان داد .او ثابت کرد که تمام نمای اسماء و صفات الهی است .
فقدان پدری چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) او را افسرده و ناراحت ساخته بود و دیگر اینکه مسئولیتی عظیم را بر دوش خود احساس می کرد و آن حمایت از ولایت و امامت و دوام بخشیدن به خط مستقیم رسالت بود که بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به دست کسانی افتاده بود که مجوزی در خلافت از صاحب رسالت و خدایی که برانگیزاننده محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) به رسالت بود ، نداشتند در صورتی که به حکم حدیث غدیر و آیه سه سوره ی مائده و به حکم حدیث ثقلین ، منزلت ، سفینه و ... می بایست همسرش علی بن ابی طالب ، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر مسند خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم )بنشیند و راه مستقیم رسالت را ادامه دهد .
دختر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نمی توانست در برابر این اجتهادها یا بهتر بگوییم نوآوری ها ، آرام و خاموش بنشیند . باید مسلمانان را از سنت شکنی ها بر حذر دارد ، اگر پذیرفتند چه بهتر ، اگر نه نزد خدا معذور خواهد بود .
درد زهرا (سلام الله علیها) در مبارزه اش آن نبود که باید همسرش خلیفه شود و چرا نشد؟ بلکه می دید اسلام از نظر رهبری شکست خورده ، این کار نتیجه اش آن خواهد بود که بنی امیه و بنی عباس و امثال آنها بر سرنوشت اسلام و مسلمین حاکم شوند و آن شکست اسلام است .
دوره پس از رحلت پدر ، جانسوزترین دوران زندگی زهرا (سلام الله علیها) است . او وظیفه سنگین و خطیر انسانیش را که دفاع از حق همسرش ، امامت و حق خودش بود به انجام رساند و با قلبی آرام و مطمئن و پر از رنج و روح سرشار از رضایت حق به جوار رحمت حق و لقای محبوب شتافت . (21)
امام صادق (علیه السلام) نقل می فرماید که : وقتی مهاجمان به خانه ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) یورش آوردند که در خانه را بشکنند یا بسوزانند و وارد منزل شوند ، حضرت زهرا (سلام الله علیها) پشت در منزل رفته ، خطاب به رهبرآنها که در پیشاپیش مهاجمان بود ، فرمودند :«وای بر ، این چه جرأت و جسارتی است که نسبت به خدا و رسول خدا کرده ای ، آیا می خواهی نسل رسول خدا را نابود کنی ؟ و از میان برداری ؟ آیا می خواهی نور خدا را خاموش کنی ؟ خداوند نورخود را حفظ می کند و تداوم می بخشد » (22 )
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هر جا که لازم بود با یادآوری حدیث غدیر ، مغزهای خفته و انسانهای فریب خورده را هدایت و بیدار می فرمود و بارها تذکر می داد که :
«آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا در روز غدیر خم که فرمود :هر که را من مولا و رهبر باشم ، علی نیز مولای اوست . آیا فراموش کردید که به علی فرمود :یا علی موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسی پیغمبر است ؟ (23)
در روزهای سخت بیماری فاطمه (سلام الله علیها) ، مهاجرین و انصار به عیادتش رفته و عرض کردند ای دختر پیغمبر چگونه صبح کردی ، با بیماری چه می کنی ؟
حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از حمد خدا و درود بر پدرش فرمود : « صبح کردم در حالی که به خدا سوگند دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما خشمناک و بیزارم ، درون و بیرونشان را آزمودم و نامشان را از دهان خویش به دور افکندم ، از آنچه کرده اند ناخشنودم ... وای بر آنان چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد ؟ و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند ؟ از خانه ای که جبرئیل در آن فرود می آمد به خانه دیگر بروند .
حق را از دست علی که عالم به امور دین و دنیاست گرفتند .بدانید که این زیان بزرگ و آشکاری است . چه باعث شد که با علی (علیه السلام) کینه توزی نمایند و انتقام گیرند ؟ چون سوزن تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند که نسبت به مرگ بی اعتنا بود دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد و آنان را عقوبت می کند و غضب علی در راه رضای خداست . به خدا سوگند ، اگرپای ، در میان می نهادند و علی (علیه السلام) را بر کاری که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) به عهده او نهاد ، می گذاردند ، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حق هر یک را بدو می سپرد .چنان که کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است ، بچیند . این شتر را سالم به مقصد می رساند و حرکتش برای کسی رنج آور نبود . تشنگان عدالت را از چشمه سرشار و زلال حقیقت سیراب می کرد « چشمه ای که آب زلال آن فواره زنان ، از هر طرفی جاری است » که هر رنگ کدورت نپذیرد و همواره سیراب بوده ، رنج تشنگی نبیند .
علی (علیه السلام) همواره در پنهان و آشکار نصیحت کننده مردم است و اگر به خلافت می رسید از اموال بیت المال برای خود ، ذخیره نمی نمود و از ثروت دنیا جز به اندازه نیاز برداشت نمی کرد ، به اندازه ی آب اندکی که عطش را فرو نشاند و طعام مختصری که رفع گرسنگی نماید ... » (24)
سخنرانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در جمع زنان مهاجر و انصار :
از حضرت امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود : حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از امت ساکت و بی تفاوت ، درپیش پروردگار خود ، شکوه ها مطرح می کرد و در حالی که اشکهای او جاری بود ، می فرمود : «پروردگارا به سوی تو شکایت می کنم ، اندوه از دست دادن پیامبر و فرستاده و برگزیده ات را . و به تو شکایت می کنم و از ارتداد امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و این که حق ما را از ما بازداشتند . همان حق (ولایت و رهبری ) را که در قرآن کریم ، خود بر پیامبر و با زبان او نازل فرمودی .(25)
چگونه می توان شاهد بود که بهترین زنان عالم و تنها یادگار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) با سینه ی غمبارش و درد و رنج مسمارش و بازوان زخمدارش و نیلگونی رخسارش و چشمان اشکبارش و فریاد بین در و دیوارش و پهلوی شکسته و خونبارش و شهادت در گهربارش (محسن سلام الله علیه ) ) یا مشاهده ی مظلومیت همسر حق محور و شجاعش ، در بستر شهادت در انتظار ارتحال به عالم ملکوت باشد !
چگونه است که علی باید شبانه فاطمه (سلام الله علیها) را تجهیز نمود ، به خاک بسپارد ؟!
چگونه است که برای تغسیل فاطمه (سلام الله علیها) باید کودکان داغدار او ، شبانه آب بیاورند ؟!
چگونه است که باید مزار فاطمه ، کوثر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و ام الائمه و شجره ی طیبه ی ذریه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) مخفی بماند ؟!
و این گونه است که مظلومیت زهرا (سلام الله علیها) و مصیبت عظمای شهادت مظلومانه ی بانوی بزرگ عالم در روز سوم جمادی الثانی هرگز فراموش نخواهد شد .
و این گونه است که غم مظلومیت فاطمه (سلام الله علیها) ، علی ، فاتح خیبررا به زانو در می آورد !
«انا لله و انا الیه راجعون »
پی نوشت :
1 ـ زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، شهید آیت الله دستغیب ، انتشارات ناس ، تهران ، 1375.
2 ـ فاطمه الگوی زندگی ، حبیب الله احمدی ، انتشارات فاطمیا ، 1380 ، قم .
3 ـ همان منبع .
4 ـ همان منبع.
5 ـ زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، شهید آیت الله دستغیب ، انتشارات ناس ، تهران ، 1375.
6 ـ بحار ، آیت الله مجلسی ، جلد 43 ، انتشارات ، کتابفروشی اسلامیه ، 1361.
7 ـ همان منبع .
8 ـ نهج الحیاه ، محمد دشتی ، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمومنین (ع) ، قم ، 1380 .
9 ـ بحار ، آیت الله مجلسی ، جلد 43 ، انتشارات ، کتابفروشی اسلامیه ، 1361 .
10 ـ همان منبع .
11 ـ انسیه حورا ، محمد تقی ژولیده نیشابوری ، پیام حق ، تهران ، 1376 .
12 ـ همان منبع .
13 ـ همان منبع .
14 ـ بوی بهشت ، غلامرضا حیدری ابهری ، زلال ، تهران ، 1383 .
15 ـ دربارگاه ما ، سعید آل رسول ، مؤسسه الزهراء ، تهران ، 1381.
16 ـ پاره پیامبر ، عبدالکریم بی آزار شیرازی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران، 1384.
17 ـ زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، شهید آیت الله دستغیب ، انتشارات ناس ، تهران ، 1375 .
18 ـ همان منبع .
19 ـ صحیفه نور ،امام خمینی ، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی ، 1384.
20 ـ نهج الحیاة ، محمد دشتی ، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمومنین (ع) ، قم ، 1380.
21 ـ بانوی صبح ، ویژه نامه همایش فرهنگی هنری فاطمه (س) یاور علی (ع) ، فرهنگسرای بانو ، تهران ، 1380.
22 ـ بحارالانوار ، آیت الله مجلسی ، جلد 5 ، انتشارات کتابفروشی اسلامیه ، 1361.
23 ـ الغدیر ، علامه امینی ، جلد اول ، انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی ، 1362 .
24 ـ خطبه ی آتشین بانوی اسلامی در بستر شهادت ، ناصر مکارم شیرازی ، انجمن محبان فاطمه ، قم ، 1379 .
25 ـ خطبه ی آتشین بانوی اسلام ، علی کاظمی ، دفتر نشر ایمان ، تهران ، 1378.
منابع :
ـ الغدیر ، علامه امینی ، انتشارات کتابخانه بزرگ اسلامی 1362 .
ـ انسیه حورا ،محمد تقی ژولیده نیشابوری ، پیام حق ، تهران ، 1376.
ـ بانوی صبح ، ویژه نامه همایش فرهنگی هنری فاطمه (سلام الله علیها) یاور علی (علیه السلام) ، فرهنگسرا بانو ، تهران ، 1380 .
ـ بحارالانوار ،آیت الله مجلسی ، جلد 5 و 43 ، انتشارات کتابفروشی اسلامیه ، 1361 .
ـ بوی بهشت ، غلامرضا حیدری ابهری ، انتشارات زلال ، تهران ، 1383.
ـ پاره پیامبر ، عبدالکریم بی آزار شیرازی ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران ، 1384 .
ـ خطبه ی آتشین بانوی اسلام ، علی کاظمی ، دفتر نشر ایمان ، تهران ، 1378.
ـ خطبه ی آتشین بانوی اسلامی در بستر شهادت ، ناصر مکارم شیرازی ، انجمن محبان فاطمه (سلام الله علیها) قم ، 1379 .
ـ در بارگاه ما ، سعید آل رسول ، مؤسسه الزهرا ، تهران ، 1381 .
ـ زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، شهید آیت الله دستغیب ، انتشارات ناس ، تهران ، 1375.
ـ فاطمه الگوی زندگی ، حبیب الله احمدی ، انتشارات فاطمیا ، قم ، 1380 .
ـ صحیفه ی نور ، امام خمینی ، مؤسسه نشر و تنظیم آثار امام خمینی ، 1384.
ـ نهج الحیاه ، دشتی ، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین ، قم ، 1380
.





      
<      1   2   3   4   5   >>   >